𝚙𝚊𝚛𝚝:𝟺𝟶

344 54 64
                                    

قبل از شروع فیک بگم که پارت بعد با شرط آپ میشه سوشی ها (:🍣
شرط آپ:
30 ووت
30 کامنت

_________________________________________

(Part 40)

(سوم شخص)

با صدای همهمه دانش آموز ها و خارج شدنشون نگاهی به جین انداختم که اون هم به سمت کیفش رفت و همین که خواست از کلاس خارج بشه گفتم:

_جین! تو بمون..کارت دارم!!

جین متعجب دستگیره در رو که تا همین چند لحظه پیش درحال پایین کشیدنش بود رو رها کرد و با استرس به سمت استادش قدم برداشت...

جین با خودش گفت "نکنه کار اشتباهی کردم؟! یا نکنه نمره های کلاسی پایینی گرفتم؟! اوه خدای من"

جین آروم و با احتیاط همونطور که به سمت استادش قدم برمی‌داشت با فاصله چند قدیمی استادش ایستاد و منتظر حرف های استادش شد!

نامجون همونطور که ایستاده بود کیف قهوه ای چرمی اش رو برداشت و برگه های باقی مونده از امتحان های دانشجو هارو توی کیفش گذاشت و دکمه کیفش رو بست و بدون زره ای نگاه به جین کیفش رو روی میز گذاشت و صاف ایستاد!

جین که تا اون موقع شاهد حرکات غیر قابل پیش بینی استادش بود متعجب به حرکات استادش خیره شده بود و با چشم های کشیده اش حرکات استادش رو دنبال می‌کرد..

که با صدای استادش جا خورد:

+بیا نزدیک تر!

جین شوکه شده از حرف استادش دست های لرزونش رو چفت همدیگه کرد و با قدم های آهسته به استادش نزدیک تر شد!

تا جایی که فقط یک قدم تا افتادن توی بغل استادش فاصله داشت!

نامجون همونطور که ایستاده بود با چشم هاش زیبایی های مخلوق رو به روش رو تحسین میکرد!

جین سرش رو پایین انداخته بود و با گونه های گلگون منظره ی فوق کیوتی رو ساخته بود که قند تو دل هر کسی آب میکرد!

انقدر اجزای صورت فرد رو به روش با دقت چیده شده بود که به واقعی بودنش شک میکرد!

نامجون استادی تقریبا سخت گیر و همیشه جدی بود..

ولی چرا نمیتونست در برابر فرشته رو به روش اون اخم همیشگی اش رو کنترل کنه و دوست داشت لبخند های چاله دارش رو به فرشته رو به روش هدیه بده؟!

نامجون و جین دقایقی بهم دیگه خیره بودن که بالاخره نامجون سکوت رو شکست و گفت:

+جین راستش قضیه دیروز-

جین که تا الان سرش رو پایین انداخته بود با حرف استادش یاد اتفاق دیروز افتاد و ترسیده سرش رو بالا اورد و توی حرف استادش پرید و گفت:

_واقعا متاسفم..اگر منظورتون اون روزه لطفا من رو ببخشید..من به زحمت انداختمتون...ولی واقعا دیروز حالم خوب بود و نیازی نبود که به زحمت بیوفتید و من رو به خونتون ببرید..میدونم که مزاحمتون شدم و کلی هم متشکرم-

Iɴ Tʜᴇ Mᴏᴏɴ | ᵏᵒᵒᵏᵐⁱⁿWhere stories live. Discover now