قبل از شروع پارت بگم که...☃️
شرط آپ پارت بعد:
100 ووت..>>🌲___________________________________________
( Part 43)
(سوم شخص_flash.back)
صدای جیر جیر زنجیری که روی زمین کشیده میشد، خبر از جسم سنگینی میداد که داشت به سختی جا به جا میشد!
حتی نای باز کردن پلک های خسته اش رو هم نداشت..
از زندگی بریده بود!
حتی اگر الان بهش میگفتن که قراره فردا بمیری با آغوش باز و لبخندی تلخ از فرشته مرگش استقبال میکرد.ولی این افکار تا موقعی ادامه داشت که لای پلک هاش رو باز نکرده بود و جسم مقابلش رو ندیده بود!
اون..
جیمینش بود؟؟!
جسم زخمی و لباس های پاره پوره شده که قسمت کمی از بدن دردمندش رو پوشش میداد و میتونست رد دست های ی نفر رو روی لب های گیلاسیش به وضوح ببینه!چه بلایی سر فرشتش اومده بود!
هرقدر هم که جیمین اون رو دوست نداشت ولی تهیونگ حاضر نبود یک بار هم شاهد ناراحتی جیمینش باشه!مرد ماسک پوشی که زنجیر دست های جیمین رو میکشید و تن دردمندش رو روی زمین حمل میکرد با رسیدن به تهیونگ فورا زنجیر های جیمین رو پشت به تهیونگ به چوب کلفتی که محل اتصال تمام زنجیر ها بهم دیگه بود وصل کرد!
زنجیر های باز شده دیگه ای که کنار چوب مرکزی افتاده بودند خبر از زندانی های بیچاره زیادی رو میدادن که مشخص بود سرنوشت خوبی در انتظارشون نبوده.
تمام زنجیر ها با خون های خشک شده پوشیده شده بودند و دیگه چیزی از رنگ واقعیشون یعنی خاکستری وجود نداشت!
دقیقا مثل باریدن کریستال های کوچیک برف روی برگ های سبز و با طراوت درخت های بهاری..
تمام پس زمینه های زنجیر ها پوشیده شده از خون مثل سفیدی برف روی برگ ها و شاخه ها نامعلوم بود و این صدای ترک خوردن قلب تهیونگ رو واضح تر میکرد!
حتی نمیدونست دلیل اومدنش به این جهنم چیه..
چه برسه به اینکه عشقش رو هم توی این جهنم ملاقات کنه!با صدای در به خودش اومد و متوجه خالی بودن اتاق زیر زمین شد..
فورا سرش رو با وجود درد زیادی که داشت به پشت چرخوند تا از حال جیمینش با خبر بشه!
معلوم نبود فرشته اش چقدر ترسیده که هنوز بی هوشه و بدن نحیفش هر چند لحظه یک بار موجی از لرز رو رد میکنه.
لب های دردمندش رو چند بار تکون داد تا شاید بتونه حرفی رو به لب بیاره و پسرکش رو بهوش بیاره!
×ج..جیمین!
نه! مشخص بود سخت تر از چیزیه که فکرش رو میکرده!
ESTÁS LEYENDO
Iɴ Tʜᴇ Mᴏᴏɴ | ᵏᵒᵒᵏᵐⁱⁿ
Fanfic🌙↙︎「در ماه - in The 𝗺𝗼𝗼𝗻」 🔖↙︎کاپل ها⇜کوکمین - نامجین - ویمین - سپ 🐽↙︎ژانر⇜اسمات▪︎فلاف▪︎ددی کینگ▪︎مدرسه▪︎رومنس▪︎تراژدی▪︎کلاسیک▪︎جنایی 📄↙︎اِند⇜هپی•اِند 🗑↙︎نویسنده⇜𝘮𝘰𝘰𝘤𝘩𝘪 . . 🗞↙︎خلاصه↯ شما به شانس اعتقاد دارید؟؟ درسته..اگر این سوال رو چ...