𝚙𝚊𝚛𝚝:𝟸𝟼

346 52 12
                                    

(Part 26)

(Jimin)

بعد از خارج شدن جونگکوک از اتاق فورا دست هام رو تکیه گاه بدنم کردم و روی تخت نشستم

کمرم تیر می‌کشید و درد بدی رو توی قسمت شکمم حس میکردم

۱۰ دقیقه منتظر موندم ولی کسی نیومد‌‌...

نگاهم به تلفن روی میز کنار تخت افتاد
باید با تلفن با جونگکوک تماس میگرفتم

دیگه طاقت درد رو نداشتم

ی زره خودم رو تکون دادم و سعی کردم که بلند شم که درد بدی رو توی سمت چپ بدنم حس کردم که هیس بلندی کشیدم

با قدم های لرزون از روی تخت به سختی بلند شدم و سمت تلفن رفتم..

به سختی روی پاهام واستاده بودم و به شدت احساس ضعف میکردم

رمز گوشی رو باز کردم و دنبال مخاطبی به اسم جونگکوک گشتم

بالاخره شمارش رو پیدا کردم و باهاش تماس گرفتم

۱ بوق..
۲بوق..
۳بوق..

۱۵ بوق‌...

جواب نمی‌داد

حس کردن دنیا داره برام سیاه میشه که صدای در منو به خودش اورد

به سختی چرخیدم تا شخصی که وارد اتاق شده رو مشاهده کنم

پسر جوون و قد بلندی بود با مو های سیاه پر کلاغی
اگر بخوام واقعیت رو بگم خیلی قشنگ و خاص بود

به خاطر فکر هایی که داشت توی سرم میچرخید تاسف خوردم و بعد به سرعت روی تخت نشستم

دیگه نمیتونستم تحمل کنم و نزدیک مرز بیهوشی بودم که پسر اومد نزدیکم!

(Jivan)

سمت بیمارستان نزدیک چوسان رفتم تا بتونم پسر عمو جونگکوک و پدرم رو ببینم

راستش خیلی وقته که جونگکوک رو ندیدیم

شاید بتونم بگم از سن ۱۶ سالگی به بعد دیگه همدیگه رو ندیدیم
خیلی کنجکاوم که دوباره ملاقاتش کنم
هر چی نباشه اون پسر عمومه

وقتی به بیمارستان رسیدم ماشین پدرم رو روبه روی بیمارستان دیدم
پس توی بیمارستانه!

وارد بیمارستان شدم و به سمت بخش پذیرش رفتم

زن جوونی اونجا ایستاده بود که می‌خورد توی بخش پذیرش کار کنه
پس سمتش رفتم تا شماره اتاق جونگکوک و ...
و دوست پسرش جیمین رو بپرسم!

+سلام ببخشید میشه شماره اتاق پارک جیمین رو بدید

زن داشت چند تا چیز رو توی کامپیوتر سرچ میکرد

_بله..اتاق شماره ۱۷۵ هستن
توی راه رو شماره ۲۵

نفس عمیقی کشیدم تا استرس ناشی از دیدار دوباره با پسر عموم رو پنهان کنم و از بین ببرم

Iɴ Tʜᴇ Mᴏᴏɴ | ᵏᵒᵒᵏᵐⁱⁿTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon