4 سال بعد
-----------------------------
با صدای در، سرش رو از روی برگه ای که با دقت داشت میخوند، بلند کرد و گفت:"بله؟"
سهون همزمان با باز کردن در گفت:"چانیول، داشتم فکر میکردم که ..."
با دیدن چشمهای قرمز چانیول گفت:"بد موقع مزاحم شدم؟"
چانیول سعی کرد به زور لبخند بزنه و گفت:"نه. بگو."
سهون جلو رفت و به دفتر باز چانیول نگاه کرد و گفت:"هنوز نتونستی فراموش کنی؟"
چانیول پوزخندی زد و گفت:"واقعا فکر میکنی میتونم فراموش کنم؟ سهون، من عاشقش بودم ولی گند زدم!"
سهون سرش رو پایین انداخت و گفت:"میدونم گفتنش فایده نداره ولی بودن یک جادوگر با غیر جادوگر غیر ممکنه! چه برسه یه جادوگر با یه هانتر. اونم جادوگری مثل تو و هانتری مثل بکهیون."
چانیول تلخندی زد و گفت:"کاش لااقل مثل تو بودم."
سهون با لبخند، دستی روی شونه اش گذاشت و گفت:"من همیشه آرزوم بود مثل تو باشم و تو آرزوته مثل من باشی؟ من باید 30 سال یک جادوگر واقعی باشم تا بتونم به لول تو برسم."
چانیول با نگاه خالی بهش خیره شد و گفت:"چی میخواستی بگی؟"
سهون متوجه منظورش شد و گفت:"آهان. داشتیم با لوهان، جریانات جوی(1) رو مرور میکردیم و متوجه شدیم که یه سری تغییرات داره به وجود میاد. فکر کنم باید هر چه سریعتر، تیم رو آماده کنیم."
چانیول نگاهش کرد و گفت:"چه تغییراتی دقیقا؟"
-:"فعل و انفعالات داره میره بالا. رد سونگجه رو هم داریم میزنیم. کم کم داره خودش رو نشون میده. از طرفی، داریم به تقویم باروری های غیر جادوگری هم نزدیک میشیم. پس دوباره قراره جنگ بشه. و سونگجه هنوز نمیدونه که «اما» مرده!"
-:"باشه. من سریعتر همه رو خبر میکنم. لوهان هم به دوستاش که توی تیم ما هستن، اطلاع بده!"
سهون سری تکون داد و گفت:"فقط یه چیزی! احتمالش هست تو این قضیه مجبور شیم با هانتر همکاری کنیم. مشکلی نداری؟"
چانیول جدی نگاهش کرد و گفت:"سهون، هدف ما با هدف هانتر تقریبا یکیه! اگر اونها ما رو به رسمیت بشناسن، باهاشون همکاری میکنیم ولی اگر بخوان راجب جادوگری ما صحبت کنن، قول نمیدم بذارم قسر در برن!"
سهون متعجب نگاهش کرد و گفت:"یعنی چی؟"
-:"ما جادوگریم. برای مبارزه از ابزار خودمون استفاده میکنیم. هانتر هم اگر بخواد با ما همکاری کنه، باید همه چیز رو بپذیره. یا این جنگ باید تموم شه یا نسلها ادامه پیدا کنه! به نفعشونه که زودتر تموم شه! و در کنار همه اینها، اگر بخوان بگن با ما همکاری نمیکنن، قول نمیدم که یه مبارزه باهاشون نکنم!"
KAMU SEDANG MEMBACA
HunTeR (Completed)
Fiksi Penggemarتوی دنیایی که آدمهای عادی به دست جادوگرا کشته و شکنجه میشن، شکارچی های جادوگر کمی حاضر به مبارزه ان. بیون بکهیون از تمام جادوگرای دنیا متنفره و خشن ترین شکارچی جادوگره. پارک چانیول، یک جادوگره که دوست داره هم مردم خودش رو نجات بده و هم انسان ها رو. ...