کای کلافه گفت:"چانیول چرا خنگ بازی درمیاری. دارم بهت میگم باید از انجین شروع کنیم."
چانیول عصبانی نگاهش کرد و گفت:"من یه دکترم نه یه مهندس."
کای پوزخندی زد و گفت:"من که حتی دبیرستان نرفتم میدونم تو نمیدونی؟"
چانیول تا اومد چیزی بگه، صدایی باعث شد که به سمت فرد برگرده:"فرمانده!"
سوهو بود. چانیول بهش نگاه کرد و گفت:"چیزی شده؟"
سوهو با گامهای آروم و سنگین که نشونه اعتماد به نفسش بود، نزدیک شد و گفت:"حس میکنم به کمک نیاز دارید."
چانیول گفت:"سوهو، تو چیزی از ماشینها میدونی؟"
سوهو لبخندی زد و گفت:"من یه جادوگر سفیدم و اگر که بهتون کمک میکنه من با مخفی کردن هویتم، رشته مکانیک درس خوندم."
کای بهش نگاه کرد و گفت:"مکانیک چه رشته ایه؟"
سوهو به کای لبخندی زد و گفت:"درسی که به ماشینها مرتبطه شاید."
کای با ذوق گفت:"هیونگ، پس میتونی کمکمون کنی؟"
سوهو گامی نزدیکتر رفت و گفت:"باید بدونم چی میخواید!"
-:"میخوایم ماشینای پرنده بسازیم. برای جابه جایی هانترها."
سوهو سری تکون داد و گفت:"میخواید وقتی ماشین روشن شد، پرواز کنه؟ یا کنترلش دست ما باشه؟"
چانیول نگاهی بهش کرد و بعد به کای. سوهو خندید و گفت:"واضحتر بهتون میگم. میخواید خودشون بتونن رانندگی کنن و ماشین رو به پرواز دربیارن یا مقصد سفر رو ما جادوگرها بهش بدیم؟"
چانیول نگاهی به ماشین انداخت و گفت:"ما میدونیم که امواج جادوگرها زیاد شده و جنگ تو روزهای آینده شروع میشه. مکان اصلی رو نمیدونیم کجاست و برای رفتن خودمون مشکلی نداریم. ولی مشکل اینجاست که هانترها نمیتونن با ما بیان و باید با ماشینهای خودشون بیان و این برای رسیدن به موقع، اصلا جواب نمیده. پس باید یه کاری کنیم که بتونن با سرعت ما حرکت کنن."
سوهو سری تکون داد و گفت:"به قدرت شما نیاز دارم فرمانده."
چانیول نگاهش کرد و سوهو با تکون دادن چوبدستیش، یه تخته سیاه فرضی رو به وجود آورد و در حالیکه با چوبدستیش روش مینوشت، گفت:"ما ماشینهای مختلف با وزنها و تجهیزات مختلف داریم. این ماشینها، افراد رو هم حمل میکنن. باید همه اینها رو در نظر بگیریم. اینکه هر ماشین چند نفر رو سوار میکنه، چه وسایلی رو حمل میکنه و وزن ماشین چقدره."
به ماشین کنارشون نگاه کرد و گفت:"مثلا این ماشین حدود 800 کیلو وزنشه و به نظر میاد که حدود 20 نفر هم سوارش بشن و حدود 10 جعبه اسلحه رو حمل کنه. میتونیم از طریق انجین ماشین، دستور پرواز رو بدیم..."
YOU ARE READING
HunTeR (Completed)
Fanfictionتوی دنیایی که آدمهای عادی به دست جادوگرا کشته و شکنجه میشن، شکارچی های جادوگر کمی حاضر به مبارزه ان. بیون بکهیون از تمام جادوگرای دنیا متنفره و خشن ترین شکارچی جادوگره. پارک چانیول، یک جادوگره که دوست داره هم مردم خودش رو نجات بده و هم انسان ها رو. ...