S2- E07

318 117 152
                                    

برای کیونگسو، داشتن زندگی عاشقانه، چیزی نبود که حتی بهش فکر کنه. اون دوست داشت که مثل یه هانتر زندگی کنه و تمام عمرش رو صرف مبارزه با جادوگرهای پلیدی کنه که باعث سیاهی دنیا شده بودن. شاید ورودش به هانتر بخاطر عشقش به بکهیون بود ولی ادامه دادنش چیزی بود که خودش میخواست.

تنها چیزی که گاهی بهش نیاز پیدا میکرد، پیدا کردن کسی بود تا نیازهای جنس.یش رو باهاش رفع کنه. وقتی توی اتاق با اون بچه جادوگر شیطون بحث کرده بود و از اتاق رفته بود بیرون، حس میکرد «اوه مرد خیلی وقته که یه رابطه نداشتم و این خیلی بده»!

و الان هم موقع مناسبی برای پیدا کردن یه فرد رندوم براش نبود چون نمیتونست تو این شرایط اردوگاه رو رها کنه. الان زمان جنگ بود. پس بهتر بود که کمی توی اردوگاه بچرخه و ببینه میتونه کسی رو پیدا کنه که بتونه چند ساعتی رو باهاش بگذرونه یا نه. براش مرد یا زن بودن فرقی نداشت. فقط چند ساعت بود. اون یه هانتر با چشم جادوگر بود پس میتونست ببینه آیا کسی شبیه به خودش هست یا نه!

وقتی از گشتن خسته شد، میخواست سمت اتاق برگرده که چانیول و کای رو دید که با هم صحبت میکنن. کمی ایستاد. نه بخاطر اینکه بخواد حرفهاشون رو بشنوه چون فاصله ش به قدری زیاد بود که نشنوه. فقط حوصله سر و کله زدن با اون بچه رو نداشت. منتظر شد که کای از چانیول فاصله بگیره ولی با دیدن کارهایی که کرد، عصبی بهشون نگاه کرد. اون پسر بچه تخس، بوسیده بودتش، جوری رفتار کرده بود که انگار دوستش داره و از طرفی الان برای جادوگر جذابی مثل چانیول، بوس میفرستاد و خودش رو براش کیوت میکرد. لعنت بهش! عصبانی دستش رو مشت کرد و ناخنهاش کف دستش رو زخم کردن.

میخواست جلو بره که دستی مانعش شد و محکم به دیوار کوبیدش و سرش رو کنار صورتش برد و گفت:"تو هم مثل من دنبال یکی برای چند ساعت میگردی؟"

کیونگسو جوابی نداد و خواست به طرف مقابلش نگاه کنه ولی با کشیده شدن یه هدبند روی چشمهاش، نتونست. مرد جوری که لبهاش با گوش کیونگسو برخورد کنه گفت:"بهتره هم رو نشناسیم فرمانده دو، اینطوری میتونیم کنار هم کار کنیم."

و لبهاش رو روی لبهای کیونگسو کوبید و یه بوسه رو شروع کرد. کیونگسو اهل آروم رفتار کردن نبود پس دستش رو روی شونه طرف مقابل گذاشت و اون رو برگردوند و به دیوار کوبید. اون یه هانتر بود. برای مبارزه غریزه ش بیشتر از چشمش به کار میومد. لبهاش رو روی لب مرد مقابل کوبید و بوسه خشنی رو شروع کرد.

از قبل نیاز زیادی داشت و با بوسیده شدن و بوسیدن اون لبهای جادویی، بیشتر حس نیاز میکرد. با عجله کت نظامیش رو درآورد و روی زمین انداخت و دستش رو سمت کمر بند شلوار طرف مقابل برد و سریع بازش کرد و شلوار و لباس زیرش رو پایین کشید.

مرد ازش فاصله گرفت و گفت:"خیلی عجله داری."

کیونگسو عصبی غرید:"وقت برای تلف کردن ندارم."

HunTeR (Completed)Where stories live. Discover now