سلام سلام
ببینید که کی کامبک داده؟؟ خب اگر من رو فالو نکردید، فالو کنید و اگر تلگرام هم جوین نیستید، جوین شید چون من غیبتهام رو معمولا توی کانال یا مسیج بورد اعلام میکنم.
و تو این مدت که نبودم و خب وی پی ان نداشتم که وصل هم بشم که بگم، خیلی هاتون بهم پیام زدید و حالم رو پرسیدید که من کلییییی ذووووق کردم سرش .... پس این قسمت رو تقدیم میکنم به همتون ... امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید و خب ... کای رو هم دوست داشته باشید (خنده شیطانی)
------------------------------------------------------------------------------------------
شاید یکی از چیزایی که جادوگری داشت و چانیول دوستش داشت این بود که قدرت شنواییش چند برابر افراد عادی بود و خب، این شنوایی منحصر به فردش حتی بیشتر از جادوگرهایی بود که میشناخت. وقتی تو ارتفاع آسمون روی جاروی پرنده ش در حال پرواز بود، و توی چند کیلومتری قرارگاهشون بودن، صدای مینهیوک رو شنید:"پسره احمق، آخرش از دستت دیوونه میشم."
و پشت بندش صدای کای بود که شنید:"یاااا تو، بهت گفتم گوشم رو ول کن."
-:"ول کنم که بازم گند بزنی به همه چی! همینجا وایمیستیم تا فرمانده بیاد."
-:"بهت میگم ول کن."
چانیول به لوهان و سهون گفت:"من سریعتر میرم. فکر کنم کای دردسر درست کرده."
و سرعتش رو بیشتر کرد و صداها رو میشنید. مینهیوک گفت:"گفتم وول نخور بچه."
-:"به بابام میگم پدرت رو دربیاره. گوشم رو ول کن احمق."
-:"به بابات یا هر خری هر چی میخوای بگو. تو نبود فرمانده من مسئول قرارگاه هستم."
چانیول سریع ارتفاق رو کم کرد و از جاروش پایین پرید و صدای کای رو شنید:"اگر بابام بدونه بهش گفتی خر، آتیشت میزنه."
و با اخم غلیظ به مینهیوکی که گوشش رو گرفته بود، نگاه کرد و چانیول گفت:"بابات کیه؟"
کای با شنیدن صدای بم چانیول تو جاش پرید و با ترس به چانیول نگاه کرد و مینهیوکی که با دیدن فرمانده ش، لبخند رو لبش اومده بود گوشش رو ول کرد و گفت:"فرمانده، من از دست این بچه واقعا دارم دیوونه میشم."
چانیول بهش لبخندی زد و گفت:"میتونی بری من حواسم بهش هست."
مینهیوک تعظیمی کرد و چانیول دست به سینه و با اخم به کای نگاه کرد و گفت:"بابات کیه؟"
کای لبخند احمقانه ای زد و گفت:"منظورم چن هیونگه."
چانیول کمی بهش نزدیک شد و گفت:"من هم باور کردم منظورت چن هیونگه. و چکار کردی که مینهیوک از دستت شاکی بود؟"
کای به جهت دیگه ای نگاه کرد و گفت:"من؟ هیچی؟"
چانیول سری تکون داد و بلند گفت:"مینهیوک برگرد."
YOU ARE READING
HunTeR (Completed)
Fanfictionتوی دنیایی که آدمهای عادی به دست جادوگرا کشته و شکنجه میشن، شکارچی های جادوگر کمی حاضر به مبارزه ان. بیون بکهیون از تمام جادوگرای دنیا متنفره و خشن ترین شکارچی جادوگره. پارک چانیول، یک جادوگره که دوست داره هم مردم خودش رو نجات بده و هم انسان ها رو. ...