قرار بود این قسمت با شرط ووت آپ بشه ولی ... این قسمت رو تقدیم میکنم به کیمیا دوست جدیدم____________🌹🌹🌹🌹
با حس تهوع شدید، از خواب بیدار شدم و سریع خودم رو به سرویس بهداشتی تو اتاق رسوندم و شروع کردم به عق زدن. با حس دستهای کسی که کمرم رو نوازش میکرد، با حال بد، لبخندی زدم. همینکه الان پیشم بود کافی بود. بقیه ش دیگه مهم نیست.
وقتی کمی بهتر شدم، برگشتم سمتش و چهره خوابالو و چشمهای نگرانش رو دیدم. لبخندی زدم و گفتم:"خوبم."
آروم و نگران گفت:"فکر میکردم فقط آدما هستن که ویار صبحگاهی دارن."
خندیدم و گفتم:"نه گویا منم دارم. شاید بخاطر اینکه منم یه جورایی انسان محسوب میشم."
خندید و گفت:"مطمئنی تنهایی از پسش برمیای؟ من یه هانتر نیستم و میتونم همین امروز بیخیال همه چی شم و باهات بیام."
در حالیکه از روی زمین بلند میشدم، با لبخند گفتم:"نترس. از پسش برمیام. امروز چن من رو میرسونه پیش خانواده م و وقتی این جنگ تموم شد، میای پیشم."
یهو نگران پرسید:"ولی این بچه اگر بزرگ شه، مشخص میشه که ..."
نذاشتم حرفش رو تموم کنه و گفتم:"نگران چیزی نباش چانیول. من حواسم به همه چیز هست!"
سری تکون داد و کمکم کرد دست و صورتم رو بشورم و هر دو با هم از اتاق خارج شدیم. چن توی هال کوچک نشسته بود و با دیدن ما ایستاد و کمی تعظیم کرد. گفتم:"سلام چن. خوبی؟"
لبخندی زد و گفت:"سلام. بله. منتظر شما بودم. رنگتون پریده، خوبید؟"
سر تکون دادم و تا اومدم جواب بدم، صدای عنق بکهیون رو شنیدم که گفت:"حامله است."
چن با نگرانی به من نگاه کرد و لبخند زدم. سعی کرد نگرانیش رو بروز نده. با لبخند گفتم:"صبحانه که خوردم با هم میریم."
بکهیون کلافه گفت:"دیشب خیلی صدا میکردید. قبول دارم قراره یه مدت با هم نباشید ولی این دیگه خیلی زیاده روی بود!"
چانیول با پوزخند نگاهش کرد و گفت:"فکر کردی اذیت شدنت برام مهمه؟"
بکهیون عصبی نگاش کرد و گفت:"کاری نکن جوری همینجا بکنمت که فقط بگی ببخشید ددی اشتباه کردم!"
چانیول خندید و گفت:"مگه اصلا چیزی داری که بخوای بکنی؟"
و به پایین تنه بکهیون نگاه کرد. بک عصبی گفت:"بکشم پایین که از خودت خجالت میکشی!"
چانیول با پوزخند گفت:"بکش پایین ببینم."
کلافه گفتم:"پسرا، فکر نمیکنید حرفهاتون جلوی من و چن، یکمی زننده است؟"
چانیول سریع سرش رو پایین انداخت و بکهیون گفت:"فکر نمیکنم چیزی باشه که باعث خجالت باشه. مخصوصا اینکه تا صبح صداتون نذاشت بخوابم."
YOU ARE READING
HunTeR (Completed)
Fanfictionتوی دنیایی که آدمهای عادی به دست جادوگرا کشته و شکنجه میشن، شکارچی های جادوگر کمی حاضر به مبارزه ان. بیون بکهیون از تمام جادوگرای دنیا متنفره و خشن ترین شکارچی جادوگره. پارک چانیول، یک جادوگره که دوست داره هم مردم خودش رو نجات بده و هم انسان ها رو. ...