S2- Part Four: Killing Him, Healing Him

385 119 220
                                    

سلام به همه. چون شاید بعضی مخاطبا، توی کانال تلگرام نباشن، باید بگم اونجا یه کوئیز گرفتم و قرار شد به دوستانی که درست جواب دادن، یه قسمت رو تقدیم کنم.

این قسمت تقدیم میشه به دوست خوبم با آی دی salam110. ممنون که تو چنل هستی، ممنونم که هانتر رو میخونی و ممنونم که کوئیز رو جواب دادی (قلب قلب)

---------------------------------------------------------------------


چهار سال گذشته بود. چهار سالی که برای چانیول مثل جهنم بود. شاید به خیلی چیزها رسیده بود که چهارسال پیش حتی بهشون فکر هم نمیکرد ولی چیزهایی از دست داده بود که براش معنی زندگی داشتن. اینکه بهترین دوستش رو از دست داده بود، کسی که همیشه حمایتش میکرد، پسری که بهش میخواست لقب دوست پسر و اولین عشق بده، بچه ای که نیومده تنهاش گذاشته بود، همه اینا زندگی رو براش جهنم کرده بودن. شاید اگر تو این چهارسال لوهان و سهونی وجود نداشتن، چانیول خیلی وقت بود که مرده بود. اگر میمرد، بکهیون براش عزاداری میکرد؟ پوزخندی به افکارش زد. بکهیون با مردنش حتما خوشحال میشد. چانیول یه جادوگر بود و بکهیون یه هانتر!

کت چرم مشکی ش رو تنش کرد و توی آینه نگاه کرد. دستی به موهای مشکی ش کشید و از اتاقش بیرون رفت. سهون با دیدنش گفت:"خوش تیپ کردی."

چانیول پوزخندی زد و گفت:"آره. به عنوان فرمانده باید برازنده باشم."

سهون لبخندی زد و گفت:"من و لوهان هم باهات میایم. به بچه ها هم آماده باش دادم."

چانیول مستقیم تو چشماش نگاه کرد. ترس و تردید، میشد به راحتی از چشماش اینا رو خوند. لبخندی زد و گفت:"نگران نباش پسر. من چیزی م نمیشه."

لوهان با لحن محکمی گفت:"حتی اگر چیزی هم پیش نیاد ما باهات میایم. و بهتره رو حرف بزرگترت حرف نزنی فرمانده!"

چانیول لبخندی زد و گفت:"چشم بزرگتر."

لوهان دستی به بازوش زد و گفت:"بریم دیگه. داره دیر میشه."

تا خواستن حرکت کنن، صدای کای رو شنیدن که میگفت:"چانیول، کجا میری؟ قرار بود با هم تمرین داشته باشیم."

سهون با تشر گفت:"چانیول نه، فرمانده."

کای دهن کجی بهش کرد و گفت:"دوست ندارم بهش بگم فرمانده. حس صمیمیت رو از بین میبره."

چانیول سعی کرد لبخندش رو بخوره چون سهون عصبانی چیزی نبود که بذاره قسر دربره. سهون با اخم به کای نگاه کرد و گفت:"حتی اگر نمیخوای فرمانده بگی، باید بهش بگی هیونگ. اون ازت خیلی بزرگتره بچه."

کای جلوی سهون ایستاد و تو چشماش زل زد و گفت:"من بهش نمیگم هیونگ چون هیونگم نیست. فقط به هیونگم میگم هیونگ. اون چانیوله و تو سهونی و اون یکی خوش تیپ هم لوهانه. با این قضیه کنار بیا بچه."

HunTeR (Completed)Where stories live. Discover now