-:"چن، بهت گفتم که برنامه های تمرین باید هماهنگ باشه."
-:"چانیول برنامه ها هماهنگه. الان دو روزه داریم تمرین میکنیم و تا الان همه چیز عالی بوده. عالی تر از عالی بوده."
چانیول مضطرب به آسمون نگاه کرد و سوزش مارک دستش رو نادیده گرفت. سهون بهش نزدیک شد و دستش رو گرفت و گفت:"تو هم حسش میکنی؟"
چانیول سری تکون داد و گفت:"آره."
-:"امواج داره بیشتر میشه."
چانیول به سمت صدا برگشت و بکهیونی رو دید که با اخم و یه دستگاه تو دستش، سمتشون میومد. دستگاه رو سمتشون گرفت و گفت:"امواج ... خیلی قویه."
کیونگسو دستگاه رو گرفت و گفت:"و فقط اینجا نیست. کل کشور رو گرفته. باید چکار کنیم؟"
چانیول کلافه موهاش رو کشید و گفت:"نمیتونیم همه جا باشیم. باید فکر کنیم. همه بیان اتاق جلسه."
و با عجله رفت. بکهیون با پوزخند بهش نگاه کرد و گفت:"وقتی کلافه و جدیه خیلی جذابه."
و دنبالش رفت. چن با خنده گفت:"این رد نداده؟"
سهون نگران گفت:"من نگران چانیول هیونگم."
چن و کیونگسو بهش نگاه کردن و سهون گفت:"شما آدما ترسناکید."
و رفت. چن به خودشون اشاره کرد و گفت:"ما رو میگفت؟"
لوهان از وسط شونه هاشون سرش رو جلو آورد و گفت:"دقیقا شما رو میگفت."
و بعد بلند گفت:"کای، بریم."
و از دو انسانی که میخ زمین شده بودن و با تعجب به هم نگاه میکردن، دور شد. کای تنه ای به کیونگسو زد و در حالیکه چوبدستیش رو تو دستش میچرخوند، گفت:"ترسناکا."
و دنبال لوهان دوید. کیونگسو متعجب به پسربچه نگاه کرد و گفت:"اینا چی میگن؟"
چن آروم گفت:"اگر میدونستم این پسرا برای پسرم بدآموزی دارن، نمیاوردمش اینجا."
-:"پسرت؟"
چن به خودش اشاره کرد و گفت:"کیم چن..."
و به کای اشاره کرد و گفت:"کیم کای."
و ضربه ای به شونه ی کیونگسو زد و گفت:"بریم."
و هر دو به سمت اتاق جلسات حرکت کردن. وقتی داخل اتاق شدن، در رو بستن و با چانیولی رو به رو شدن که چوبدستیش رو سمتشون گرفته بود و چن دستاش رو بالا آورد و گفت:"واو واو پسر، آروم باش. من در رو آروم بستم."
چانیول پوزخندی زد و دستش رو صاف سمتشون گرفت و گفت:"از اینکه کسی دیر کنه متنفرم."
و باعث شد چن آب دهنش رو قورت بده و کیونگسو خیره نگاهش کنه و چانیول آروم وردی گفت و لحظه ای بعد، در با صدای تق بلندی قفل شد و کل رنگ اتاق تغییر کرد. بکهیون به چانیول نگاه کرد و چیزی نگفت. جادوگرها همیشه جذاب بودن یا چانیول با اون چوبدستی اینطور جذاب شده بود؟ کیونگسو عصبی گفت:"از شوخی های بچگونه ت بدم میاد پارک."
YOU ARE READING
HunTeR (Completed)
Fanfictionتوی دنیایی که آدمهای عادی به دست جادوگرا کشته و شکنجه میشن، شکارچی های جادوگر کمی حاضر به مبارزه ان. بیون بکهیون از تمام جادوگرای دنیا متنفره و خشن ترین شکارچی جادوگره. پارک چانیول، یک جادوگره که دوست داره هم مردم خودش رو نجات بده و هم انسان ها رو. ...