37 : قطره‌های آبی نور

4.4K 804 438
                                    

بازگشت به گذشته - سپتامبر 2016

دست‌هاش رو درون جیب کاپشن چرمیش فرو برد و آب بینی‌ش رو بالا کشید. با کفش‌های اسپرت ارزون قیمتش روی زمین ضرب گرفت و به تصویر خودش درون آب جمع شده‌‌ی بارون وسط چاله خیره شد.

قسمت جلویی موهاش از زیر کلاه پشمیش بیرون اومده و ریشه‌های قهوه‌ای رنگش توی ذوق میزد و یادآوری می‌کرد باید دوباره رنگشون کنه، اما تا وقتی مدیر کار نیمه‌ وقت مسخره‌ش حقوقش رو می‌داد باید صبر میکرد. حتی با وجود اون حقوق بخور و نمیر هم امکان نداشت بتونه دوباره موهاش رو رنگ کنه. از اونجایی که سه روز دیگه تولد دوست احمقش، جین بود و خب، جیمین قصد داشت برای رفیق دراز و لاغرش، یک هدیه‌ی خوب بخره. البته "خوب" ای که در حد توان مالی اون پسر جوون بود چندان هم خوب بنظر نمیومد.

با پاشیده شدن یک‌هوییِ آب توی چاله روی شلوارش محو شدن تصویر خودش، سرش رو بالا آورد و با غیظ به سوکجین خیره شد.
- این جین نو بود زرافه!

با وسواس به شلوار جینی که صبح با وسواس مرتب کرده و تنش کرده بود نگاه کرد که حالا لکه‌های زشت آب گل الود، مثل یک کپک زشت روش خودنمایی میکردن.

- این جینی که رو به روته مهم تره یا جینی که پاته؟ زود باش بگو ببینم. خیانتکار. آشغال. داری بهم خیانت میکنی؟ ارزش کدوممون برات بیشتره؟ ها ها ها؟!

جین بی‌قید و بند گندش رو با چرت و پرت گفتن جمع میکرد،اما نگاه جیمین همچنان با غیظ روش نشسته بود و براش خط و نشون میکشید.

- میدونی چیه؟ من احمق رو بگو که داشتم به کادو گرفتن برای توی گوسفند فکر می‌کردم! چوب خشکم برات نمی‌گیرم.

جین ابروهاش رو با تعجب بالا انداخت و ناگهان چهره‌ش رو تبدیل به موش خرمای مظلوم و مادر مرده‌ای کرد که میتونست دل سنگ رو هم آب کنه.

بازوی جیمین رو چسبید و از اونجایی که اختلاف قدشون مثل زرافه و مورچه بود، شبیه برج کج پیزا به نظر می‌رسید.

- بیبی؟ بیبی من؟ بهم نگاه کن! زل بزن تو تخم چشمام و اجازه نده این اتفاقات ساده و کوچیک بینمون فاصله بندازه. اصلا من که میدونم تو هیچوقت به من خیانت نمی‌کنی، هرچقدرم اشغال و بی‌خاصیت بشی بازم بیبی خودمی.

جیمین متاسف سری تکون و داد دستش رو کشید تا رفیق احمق کمتر سنگینی بدنش رو روش بندازه.

- خام حرفات نمیشم. دوساعته منو اینجا کاشتی. چرا انقدر دیر کردی جین؟ یخ کردم اینجا.

سوکجین دوباره نیش گشادش رو باز کرد و دست‌هاش رو باز کرد تا پسر کوچیکتر رو در اغوش بکشه.
- بیا با گرمای عشقم گرمت کنم مرد من.

این دیالوگ رو با لهجه‌ی کره‌ای-بریتانیایی و حالت دراماتیک جوری بیان کرد که جیمین بیشتر از این نتونست خودش رو کنترل کنه و همینطور که می‌خندید خودش رو از جلوی گسر کنار کشید.
- بکش کنار ببینم. دستت به من خورده نخورده ها!
- حالا چرا انقدر بداخلاقی؟
-چون سردمه؟! دوساعته اینجا معطلم؟ شلوار جینم خیسه و هواشناسی گفته بازم قراره بارون کوفتی بیاد؟

Back to Blue Side | BTBS | KookvWhere stories live. Discover now