10 : ـبت سیاهـ

4.2K 998 408
                                    

ریدر های جدید، به قلب آبی بنده خوش اومدید^^
و هپی مثبت 450 ویو و مثبت 170 ووت >>

یک فکت : خوندن نظراتتون خیلی بهم انرژی میده، لطفا دریغش نکنید<^>
<

قلب براتون>

جونگکوک با فاصله از کاناپه ی سه نفره ی منفور و کذایی، روی مبل تک نفره نشست.
جین و جیمین روی مبل سه نفره و تهیونگ روی زمین کنار بالیشتک های نرم و پنبه ای نشستن.

تهیونگ چندین نفس عمیق کشید تا کنترل خودش رو بدست بگیره.

جیمین میدونست که خودش باید این سکوت رو بشکنه، چون سوکجین هیونگش احمق تر از این حرفها بود.

رو به برادرش با لحن خالصانه ای گفت :
_ من میفهمم که چقدر تحت فشاری تهیونگا، میدونم چقدر شرایط برات سخته، اما ازت میخوام درکت رو یکم بالاتر ببری، اینکه تو حافظت رو از دست دادی به این معنا نیست که ماهم تبدیل به آدمای نه سال قبل شدیم، من هنوز برادرتم و این مردی که شبیه یک غریبه ی طلبکار سرش داد میکشی همسرته.

نگاه مستقیم تهیونگ به شیشه ی براق میز خیره موند و چشمهای سیاهی، نگاه اقیانوسیش رو دنبال میکردن.

جیمین با لحن مهربونی نسبت به جونگکوک ادامه داد :
_ جئون جونگکوک همسرته
"همسر" کلمه ای نیست که بتونع رابطه ی تو با کوک رو اونجور که باید توصیف کنه ته، چون توی 29 ساله به معنای واقعی شبیه یک بت همسرت رو میپرستیدی، اغراق آمیز و افراطی. رابطه بین شماها عمیق بود، اونقدر عمیق که دیگران با تماشا کردنش در اون غرق بشن.
اینارو بهت نمیگم که بخاطر از دست دادن حافظت احساس بدی بهت دست بده، فقط میخوام بدونی که این فرد چه جایگاهی توی زندگیت داشته، پس جوری رفتار نکن که وقتی حافظت برگشت بخاطر رفتارات پشیمون باشی دونسنگ.

کیم تهیونگ توی دنیا از دو چیز متنفر بود.
یک؛
آدمهایی که فکر میکنند عقل کلن و سعی میکنند به حساب خودشون بقیه رو اصلاح کنند، اینجور ادما بارز ترین مشخصه ای که دارن اینه : " من تورو درکت میکنم و قبولت دارم ولی اینی که من میگم درست تره.."
فقط حرف خودشون رو میزنند و در حقیقت حتی نمیدونند درک با کدوم "ت" نوشته میشه.

دو؛ قهوه با شیر.

جونگکوک شناخت بیشتری نسبت به همسرش داشت، مخصوصا نسبت به تهیونگ 20 ساله. چرا که مدت زیادی رو صرف نفوذ به لایه سنگی شخصیت اون پسر جوون کرده بود. میدونست این لحن خالصانه و مهربون جیمین _با وجود نیت خوبش که البته قابل تقدیره_ دقیقا نتیجه عکس میده.

و حدس جونگکوک با جواب سرد تهیونگ خیلی زود به وقوع پیوست.

_ جیمین هیونگ، بابت سخنرانیت ممنونم، میشه حالا از اینجا بری و منو با بت شخصیم تنها بزاری؟ نمیخوام وقتی پتک برداشتم و شروع به پرستشش کردم یک مدافع حقوق جئون اینجا برام از "کارما یه عوضیه،پسر خوبی باش" بگه، چون چه بخوای چه نخوای من الان حافظم رو از دست دادم و تبدیل به "پسر بد" ماجرا شدم. حداقل با رفتنت اجازه بده نقشمو درست بازی کنم.

Back to Blue Side | BTBS | KookvOnde histórias criam vida. Descubra agora