25

358 91 8
                                    


دوتا مرد داشتن میومدن سمتم و جانگ وو جلوم ایستاد، "جانگ وو، اینجا چه خبره؟"

برگشت و بهم لبخند زد، "افراد بدی وارد قبیله مون شدن." سرمو کج کردم،"بد؟" تایید کرد.

"یو...یونگی؟"

"اسمشو نیار آشغال کثیف!"

سعی کردم ببینمش ولی جانگ وو اجازه نمی‌داد، "یونگی، ازم محافظت می‌کنی؟" به جانگ وو نگاه کردم.

"معلومه که می‌کنم." لبخند زد، "خوبه." اون دوتا مرد عصبانی شدن، "حرومزاده! پسش بده!"

یکیشون فورا به سمت جانگ وو اومد و انداختش زمین. با همه توان میزدش.

داشتم عصبی می‌شدم، "یونگی" بهش نگاه کردم، "باهاش بجنگ."

چشمام از تعجب گرد شد، "ولی من نمی‌دونم چجوری..." همونطور که مرد بهش مشت میزد بهم خیره شد.

"زودباش." پشت گردنم درد گرفت، "چشم قربان." به سمت مرد حمله کردم و هلش دادم کنار دیوار.

"یونگی...نه." جانگ وو پوزخند زد، "نگهبان ها! به هوسوک حمله کنید."

کل قبیله ام داشتن با اون مرد می‌جنگیدن، "یونگی....خودت نیستی." به مردی که گردن شو گرفته بودم نگاه کردم.

"اسم منو از کجا می‌دونی؟ تو کی هستی؟" فشار دستمو بیشتر کردم، "منم جین، لطفا...."

"فکر کردی می‌شناسمت؟ اگه میخوای دروغ بگی، یه چیز قابل باور بگو."

چشماش قرمز شد، مشت دست مو گرفت و از درد به خودم پیچیدم.

"چطور میتونی فراموشمون کنی؟" گیج نگاهش کردم و با مشت انداختم زمین.

تو خودم جمع شدم و خون سرفه کردم، "ما دوست داشتیم!" دوباره بلندم کرد و به سمت دیوار پرتم کرد.

فاک. شیاطین  اینجوری دعوا میکنن؟ اصلا خوشم نمیاد.

بهم نگاه کرد، "میخوای بذاری بکشنش؟ اون هوسوکه!"

"برای چی باید واسم مهم باشه؟"

با شوک نگاهم کرد و وقتی گاردش پایین اومد، پرتش کردم زمین.

"متاسفم ولی اینکارو برای قبیله ام می‌کنم." اونقدر به صورتش مشت زدم که بیهوش شد.

به اون مرد نگاه کردم و دیدم هنوز داره با قبیله می‌جنگه، حس متفاوتی داشت.

صورتش با خون پوشیده شده بود و چشماش پر از شعله های آتیش بود. همه به سمتش حمله می‌کردن.

قبیله ام.....از درد سرمو با دستم گرفتم.

بازم داشت تاریک میشد. دیدم که یکی اومد سمتم، "یادت نمیاد؟" چشمام گرد شد.

"حرف مو گوش ندادی ولی الان میدی." 

صورتش نزدیک تر شد، داد زدم و چشمامو باز کردم.

دوباره داشت می‌جنگید و جانگ وو پوزخند میزد.

اینجا چه خبره؟

‌.....................................................

خب خیلی حساس شده

ووت و کامنت یادتون نره
لاو یو💜

Unbreakable Bond | SopeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora