P3~HOPEJIN

730 110 104
                                    

با شنیدن حرفش نفسم رفت،با خندیدن جیهوپ از ترس بالا پریدم:

_شوخی کردم جین، نمرده فقط خیلی وقته تنها زندگی میکنه...

+خبری هم ازش داری؟

_اره تماس میگیرم باهاش حرف میزنم، به اون باشه صدسال سیاه بهم زنگ نمیزنه

+اوه که اینطور عکسی از الاناش داری ببینم؟

_هوممم اره صبر کن

از جاش بلند شدو سمت گوشیش رفت:

_ایناهاش ببینش..... به نظرت من جذابترم یا اون؟

ابروهاشو بالا انداخت،و با اعتماد به نفس بهم خیره شد.....

نگاهم به عکس جک افتاد...... چشمام روی چشمای عکسش افتاد شک نداشتم که خودش بود......

+هیونگ باید یه چیزی رو بهت بگم.....

با جدیت کلامم جیهوپ هم از فاز شوخ طبعیش بیرون اومد.....منتظر بهم نگاه کرد، با نگاهش چشمامو هدف گرفته بود و تیز بهم نگاه میکرد.....

~چیزی از من راجب کسی بگی اتفاق خوبی برای اون شخص نمیفته~

با به یاد اوردن حرف اون مرد به خودم لرزیدم، سرمو به چپ و راست تکون دادم

+هیچی میخواستم بگم امشب چی بخوریم؟

+نمیدونم؟ نظرت چیه از بیرون پیتزا سفارش بدیم؟

_اینم ایده ی خوبیه ولی میخوای به جیمین زنگ بزن؟ توهم از دلتنگیش دربیای؟ گفته بودی تازگیا درگیر امتحاناشه نمیتونی خوب ببینیش......

مکثش زیادی طولانی شد.....

+هیونگ با توام....

_اوه باشه زنگ بزن بهش

دستمو دراز کردم، از روی میز گوشیم رو برداشتم و توی لیست مخاطبینم دنبال اسم جیمین گشتم......

+اهاننن پیداش کردممم.....

بعد سه بوق برداشت...

+الو سلام جیمین، میتونی امشب بیای اینجا؟

_سلام جین، باز منو واسه غذاهام میخواید؟

+از اینکه یجورایی مچم رو گرفتی معذب شدم ولی اره تقریبا، جیهوپ هم منتظرته.......

جیهوپ که به من پی ام داده بود تا چند روز نمیتونه باهام در تماس باشه.......

گوشی رو از گوشم فاصله دادم، رو به جیهوپ کردم.......

هوپی لبخندی زد....

_بزار رو ایفون

+اکیی

_اوه جیمین قرار بود برم یه جایی که آنتن نمیده ولی دیگه نرفتم به خاطر همون...... یادم رفت خبرشو بهت بدم.....

+واقعا که هوپیی فکر کنم داری دست به سرم میکنی، بیام اونجا پوستت رو میکنم، انگار نه انگار دوست پسرتم، یه خبر نمیگیری این دوروز رو.....

jin X btsWhere stories live. Discover now