P1~YOONJIN

838 101 31
                                    

با صدای فریاد بلندی که از سمت راستم شنیدم کمی از ترس لرزیدم....

با قدمای سست پشت دوستای پدرم راه می اومدم.....

دلم میخواست چشمام رو ببندم تا این صحنه های ترسناک و افتضاح رو نبینم، ولی نمیشد اگر نمیدیدم هیچوقت نمیتونستم یه اهریمن واقعی بشم.....

_بیفت جلو.....

همینطور که میبینید ایشون دوست بی ادب پدرمه البته همچنین انتظاری هم باید از یه شیطان داشته باشیم.....

این سرزمینی که من توش زندگی میکنم پر از اهریمناییه که به هر نحوی همرو توش آزار میدن، فرشته هایی که اسیر شدن و انسان های بینوایی که ناخوداگاه سر از این جهنم در اوردن......

حتی شیاطین گاهی هم همدیگه رو عذاب میدن و این یه چیز خیلی خیلی عادی توی سرزمینمونه...و من فقط یه آرزو دارم، که فقط بتونم از اینجا فرار کنم.....

حالا چرا میخوام فرار کنم؟دلیل اولم من یه شیطان کوچیکم که هیچ رفتار شیطانی نداره،راحت تر بگم من اصلا شبیه هیچکدوم از شیطانای سرزمینم نیستم....از همه نظر که فکرشو بکنید....

من نه حسودم،نه ترسناک، نه بیرحم، نه یه هوسباز و....
و این باعث شده از جانب همه ی شیطانا طرد شم حتی از طرف بهترین دوستم....و حتی این موضوع نباید برای یه شیطان مهم و غمگین باشه ولی خب همونطور که گفتم من از درون شیطان نیستم، فقط ظاهر یه شیطان رو دارم....و الان من خیلی ناراحتم......

▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼▼

کمی از پدرم جلو زدم تا دیگه بهم گیر نده.....

_خوب نگاه کن پسره ی احمق باید اینطوری به فرشته های حقیر تجا*وز کنی....

با حرف پدرم، از شدت چندش بودن جملش لرزی به تنم نشست، دندونام رو محکم سابیدم تا بهش بی احترامی نکنم، اینم یکی دیگه از اخلاقای عجیبم بود من باید تا الان پدرم رو به فحش میکشیدم ولی نمیتونم...... حالم از این وضعیتم بهم میخورد، چی میشد منم میتونستم مثل بقیه شیطانا باشم یا یه......

با فکری که از ذهنم عبور کرد هین بلندی کشیدم که باعث شد پدرم نگاه بدی بهم بکنه.....

نگاهی بهش انداختم که بدون اینکه حواسش بهم باشه راه میرفت و فکر میکرد منم پشتش میرم و داشت همینجوری به شخص خیالی که مثلا من باشم قوانین مضخرف شیطانی که هنوز بعد صد و سی سال یاد نگرفته بودم رو توضیح میداد......

نگاهم رو به زنی که زیر اون شیطان عوضی درحال له شدن بود دادم.....

حس میکردم چشمام از عصبانیت داخلش شعله های آتیش زبانه کشیده،البته این فقط یه حس نبود حداقلش این ویژگی شیطانی رو داشتم....همراه با یه بال مشکی و دوشاخ کوچیک ده سانتی مشکی روی سرم که حتی یه ذره هم رشد نکرده بود......

jin X btsWhere stories live. Discover now