jin X bts

~yoonkookjin

بعد خسته نباشید گفتن به دانش اموزا از کلاس خارج شدم هیچی خسته کننده تر از سر و کله زدن با چنتا بچه ای که هیچی از ادبیات سرشون نمیشد درحالیکه زبون مادری خودشون بود نبود....

اه درمونده ای کشیدم و وارد دفتر معلما شدم...

-فکر کنم سابقه ی کار داشته مثل اینکه تا الان کلی جایزه کشوری هم توی بوکس و والیبال اورده ورزشای دیگه هم بود که اسمشونو یادم نمیاد...

÷گفتی تازه از امریکا اومده؟

-اهمم...

همونطور که داشتم به مکالمشون گوش میکردم سر میزم نشستم کامپیوترم رو روشن کردم تا نمره های این ماه دانش اموزای کلاسم رو وارد کنم...

کش و قوسی به بدنم دادم و نگاهی به ساعت مچیم کردم ساعت کاریم تموم شده بود و باید میرفتم خونه...

سرم رو داخل دستام گرفتم و به بچه های کلاس که سرشونو از پنجره مثل بچه های مهد کودکی بیرون انداخته بودن تا معلم جدیدشون رو ببینن با عجز نگاه میکردم، باورم نمیشد هیچکدوم حرفم رو گوش نمیکردن...

عزمم رو جزم کردم و داد بلندی کشیدم که حس کردم حنجرم رو از دست دادم...

بچه ها با چشمای گشاد شده سمتم برگشتن و اروم سمت صندلیای خودشون رفتن و منتظر به من نگاه کردن تا شروع کنم...

انقدر سرشون فریاد نکشیده بودم که این اولین باری که سرشون داد کشیده بودم باعث شده بود تا اخر کلاس اروم سرجاشون بشینن...

*****************************************

پام رو روی اولین پله نزاشته بودم که حس کردم پاهام پیچ خورد و پنج پله ی باقیمونده رو سقوط کردم...

همینکه خواستم بلند شم نگاهم به کفشای ورزشی و مارک روبروم افتاد...

سرمو بالااوردم که با دستی که برای کمک بهم دراز شده بود روبرو شدم دستم رو توی دستاش گذاشتم و اروم با اه و ناله از درد پاهام پا شدم...

سرمو بالا اورم تا خواستم تشکر کنم نگاهم به صورت اشناش افتاد، تشکری که داشتم از دهنم خارج میشد به جای خودش برگشت...

اون هنوز با چهره ای خنثی داشت بهم نگاه میکرد انگار که از دیدنم تعجب نکرده....

جدا از اینکه ازش تشکر نکردم چشم غره ای هم بهش رفتم و از کنارش رد شدم...

چقدر بزرگتر و جذاب تر شده بود، پیرسینگاش برام جدید بود تتوهاش رو هم مثل اینکه بیشتر کرده بود...

یعنی هنوزم مثل قدیم وحشی بود؟

اصلا به من چه ربطی داره به خاطر همین وحشیگریاش ازش جدا شدم دیگه...

حالا اینجا چیکار میکرد؟

نکنه همون معلم ورزش جدید که جای اقای کیم اومده بودش؟