LP~TAEJIN

679 91 40
                                    

تموم لحظه ای که پیش بچه ها بودم افکارم فقط سمت کشیش  و مردی که همیشه شبا میومد کشیده میشد ، مغزم از کار افتاده بود ،امکان نداره این شبانه دزدکی اومدن تو خونه ی من و رسما به فاک دادن من کار کشیش باشه.

من مدتیه که میشناسمش و اونقدری تا الان کارای خوبش رو دیدم که مغزم و قلبم هردو باور نمیکنن ، اما فکرم که سمت حرف صبح  و نگاه منظور دار و پر از شیطنتش میره کمی سست میشم .

هیچوقت تو این موقع هایی  که دیده بودمش انقدر قیافش ترسناک و موزمار نشده بود.

_اقای کیم؟

سرم رو از بین دستهام دراوردم و به یکی از بچه ها که منو صدا کرده بود چشم دوختم.

+جانم؟

_امروز قراره همه ی کلاس برن پیش پدر برای توبه شماهم با ما میاید.

با شنیدن اسم پدر قلبم از هیجان و استرس تند تند به قفسه ی سینم کوبیده میشد.

+توبه؟شما بچه ها انقدر پاک هستید که نیاز به توبه ندارید.

_اقای کیم همه ی بچه ها بیگناه نیستن، گاهی اونی که فکر میکنیم بیگناهه خودش گناهکار اصلیه، فقط با یه نقاب مصنوعی خود واقعیش رو قائم کرده.

با شنیدن حرف پسر نوجوون خشکم زد ، یعنی ممکنه کشیش هم جز اون ادمایی باشه که روی صورتشون نقاب دارن؟

حلقه ای که دیشب نامحسوس از انگشت کوچیک مرد کشیده بودم رو از جیب شلوار پارچه ایم دراوردم و بهش خیره شدم،یه انگشتر ساده ی طلایی که چیزی روش حک نشده بود.

اهی کشیدم و به جای خالی اون پسر نگاه کردم ،باید برم تا بفهمم .

............................................................................

موهام رو با دستم عقب بردم ولی دوباره روی پیشونیم سر خورد،با استرس یقه ی پیراهن سفیدم رو صاف کردم و  به اینه خیره شدم.

من میتونم ، باید فقط اروم باشم .

بالاخره بعد کشمکشی که با خودم داشتم از خونه خارج شدم و سمت کلیسای ته حیاط راه افتادم.

هیچ صدایی نمیومد و این به استرسم بیشتر دامن میزد ، در کلیسارو باز کردم ، چون همه جا سکوت بود و همه درحال دعا خوندن بودن با شنیدن صدای در سرشون به سمت من چرخید .

بدون نگاه کردن به بقیه ی افراد و کشیش گوشه ای روی صندلی نشستم.

بچه ها و بزرگترها یکی یکی وارد اتاقک اعتراف میشدن و بعد دقایق طولانی و کوتاه بیرون می اومدن .

با دیدن گونگ چول روی صندلی جلوییم از جام بلند شدم تا کنارش بشینم .

+گونگ چولا سلاممم.

_سلام هیونگ اینجا چیکار میکنی؟

+همونکاری که شما میخواید بکنید ‌، اعتراف.

jin X btsWhere stories live. Discover now