فصل نهم: فقط یه دختر کوچولو
پ.ن : این فصل قصد توهین به هیچ مذهب یا دین خاصی ندارهبا لباس سفید ساده که همیشه هنگام غسل باید تنش میکرد به ارومی به سمت پدر روحانی رفت. ساعت چند بود؟ نمیدونست.
پدرش درست اون رو از سر تمرین های شبانه اش به اونجا اورده بود. درحالی که به دور و بر کلیسا خالی نگاه میکرد به سمت کشیش مخصوص پدرش میرفت.
اون کشیش رو از وقتی بچه بود میشناخت، کشیش هم اونو بهتر از هرکسی میشناخت.
+" سلام جین، میبینم دوباره برای غسل اومدی "
جین به آرومی به سمت کشیش رفت " این آب نیاز داره که هر هفته من نا پاکش کنم، بارب "
باری کشیش خانوادگی اونا پوزخندی بر لب زد و نگاهی به جرک، مردی که جین رو اورده بود انداخت. پدرخوانده ی جین. " خودت هم میدونی جین، این آب خودش هم نا پاکه "
جین به آرومی پاهایش را درون اب کرد و پشت به آب ایستاد " این آب چه زمانی پاک میشه؟ "بارب به سمت جین رفت. درحالی که دستش را روی قفسه ی سینه و پشت جین میگذاشت جواب داد " زمانی که تو بمیری "
سپس به سرعت جین را درون آب فرو کرد.سیاهی جلوی چشمای جین رو گرفته بود، سوزش توی بدنش رو احساس میکرد. آتشی که از بچگی توی وجودش بود. از وقتی که جرک با مادرش ازدواج کرده بود و شده بود پدرخوانده اش.
صدای اون روز ها توی ذهنش پخش شد، صدای شلاق، صدای زنجیر هایی که مجبور بود حمل کنه.
برمیگرده به سال ها پیش، زمانی که فقط دوازده سالش بود.
+" اقای جرک، شما از من میخواید که… این دختر بچه رو تحت آزمایش قرار بدم؟ "
مرد روانپزشک با تعجب به اون نگاه میکرد انگار یه دختر مرده دیده.جرک خندید و با لطافت ترسناک همیشگی دستش رو روی شونه ی روانپزشک گذاشت " خودت میدونی که چقدر برام مهمه این دختر همون چیزی بشه که من میخوام و نیاز دارم، پس کار تو اینکه بهم کمک کنی به هدفم نزدیک تر بشم "
روانپزشک آب دهنش رو قورت داد و دوباره نگاهی به دختر بچه ی دوازده ساله انداخت. " چقدر پول میدید بابتش؟ "
جرک شونه ای بالا انداخت " هر چقدر بخوای، پولش اصلا مهم نیست "
روانپزشک سری تکون داد " قبوله "
' مثل یه آبنبات چوبی بی ارزشم '
+" مثل همیشه رفتی توی خلسه. چیز جدیدی هنگام غسل نیست "
بارب درحالی که به جرک این حرف رو میزد، جین رو که نفس نفس میزد تنها گذاشت.
YOU ARE READING
Bloody band {Dramione}
Fanfiction" ما آدم های بیگناهی نیستیم بیبی گرل، اما جنایتکار هم نیستیم " " We are not innocent people baby girl, but we are not criminals either " دریکو لوسیوس مالفوی، اونجوری که همه فکر میکردن بیگناه نبود. اون آدمی که همه به عنوان پسر بزرگ خاندان مالفوی، وا...