فصل بیست و دومم : آتش
+" برای اون، جرک مثل رییس و یک چیز بیشتر بود. هرماینی هیچ وقت از آسیب هایی که جرک بهش میزد، حرف نمیزد. "
استلا نگاهش رو بین ادوارد و تئودور رد و بدل کرد.
تئودور کمی اخم کرد و به کاغذی که رو به روش گذاشته بود و مدادی که توی دست داشت نگاه کرد " جرک چی؟ برای جرک هرماینی چی بود؟"
استلا به آرومی از قهوه اش خورد " برای جرک، هرماینی یکی از عروسک های مورد علاقه اش بود. اینقدر بهش علاقه داشت که دوست نداشت از دستش بده ولی در عین حال هرغلطی دلش میخواست باهاش میکرد، حتی..."
تئو به استلا خیره شد " حتی؟ "
استلا لبش رو به آرومی گاز گرفت، دستاش کمی میلرزیدن " هرماینی هیچ وقت تایید نکرد، اما... من فکر میکنم جرک بهش تجاوز میکنه. "
لیوان قهوه از دست ادوارد به زمین افتاد و شکست. نگاه استلا و تئو به ادوارد جلب شد که تقریبا نفس نمیکشید.
ادوارد آب دهنش رو قورت داد " از کی, این روند ادامه داشته؟ "
استلا شونه بالا انداخت " احتمالا خیلی وقته..."
برای ادوارد، همیشه حرف زدن از خودش سخت بوده و هست، مخصوصا دلیل اینکه چرا اینقدر روی این موضوع حساسه.
تئو میخواست بحث رو عوض کنه، حتی فکر اینکه بخواد این ها رو به دریکو بگه عذاب آوره.
اصلا اجازه میداد اینا رو بگه؟
استلا ادامه داد " جرک هرماینی رو هر یکشنبه به کلیسا میبرد، اما همیشه بیشتر از یک دعای معمولی طول میکشید. "
تئو ابرویی بالا انداخت " کلیسا؟ "
استلا شونه ای بالا انداخت " حدس میزنم برای شست و شوی مغزی باشه، چون بعدها فهمیدم جرک هرماینی رو پیش دختر مخصوصش میبره "
ادوارد بشکن زد " این ها تقریبا میتونه دو شخصیت داشتن اونو توجیه کنه..."
استلا نفس عمیقی کشید " طبق چیزایی که من متوجه شدم، هرماینی و جین دوتا آدم کاملا مستقل و جدا از همن. هرماینی هیچ ربطی به مافیا نداره اما جین دقیقا اون آدمیه که برای جرک کار میکنه. برای جین، جرک رییس اونا و برای هرماینی، جرک پدرخوانده اش. "
استلا بعد از کمی مکث ادامه داد " هرماینی پدرش رو توی انفجاری از دست داد که مسئولش بلود باند بود و بمب رو مالفوی کار گذاشته بود. "
ادوارد بالافاصله اضافه کرد " اون زمان لوسیوس رییس باند بود و دریکو تنها وظیفه داشت به کارهایی که بهش موظف بود عمل کنه. "
تئو اخم کرد " اما ما میدونیم که پدر گرنجر هیچ ربطی به مافیا نداشته، در نتیجه انگیزه ی انتقام رو جرک توی هرماینی ایجاد کرده. اما سوال اصلی اینجاست که جرک چرا باید این همه سال برنامه بریزه که بلود باند رو بگیره درحالی که چند سال بعدش وقتی لوسیوس مرد به راحتی میتونست از شر دریکو خلاص بشه و باند رو تصاحب کنه؟ "
YOU ARE READING
Bloody band {Dramione}
Fanfiction" ما آدم های بیگناهی نیستیم بیبی گرل، اما جنایتکار هم نیستیم " " We are not innocent people baby girl, but we are not criminals either " دریکو لوسیوس مالفوی، اونجوری که همه فکر میکردن بیگناه نبود. اون آدمی که همه به عنوان پسر بزرگ خاندان مالفوی، وا...