chapter 15 : unknown girl

110 16 9
                                    

فصل پانزده : دختر ناشناخته

خاکسپاری.

هرماینی میونه ی خوبی با خاکسپاری نداشت، اونو به یاد خاکسپاری پدر خودش می انداخت.

اما وقتی پدرخوانده اش جرک از اون خواسته بود برای رد گم کنی به خاکسپاری مالفوی بره.

مجبور بود این کار رو انجام بده.

با اینکه سرتا پا سیاه پوشیده بود اما رژ لب قرمزش رو به لب داشت.

میتونست صدای گریه های مادر مالفوی رو بشنوه، برادر مالفوی؛ دراگون سعی در آروم کردن اون داشت.

تابوت قهوه ای رنگ هنوز روی زمین بود و به زودی قرار بود درون خاک قرار بگیره.

هرماینی به آرومی قدمی به سمت خانواده ی کوچیک مالفوی که کنار تئودور نات و ادوارد اسپارکز ایستاده بودند‌ برداشت.

اشک های تمساح روی گونه اش رو با گوشه ی دستمال پاک کرد. " تسلیت میگم... "

با این حرف، گریه های هرماینی شدت گرفت، هرماینی به آرومی هق هق کرد.

الکی گریه کردن براش کار سختی نبود. " خودم رو بخاطر این مقصر میدونم که وقتی تصادف کرد که میخواست بیاد منو ببینه. من متاسفم... "

سپس صدای مردی که شونه های نارسیسا رو گرفته بود شنید. " اتفاقیه که پیش اومده، تقصیر شما نیست و مطمئنم دریکو هم نمیخواد شما خودتون رو مقصر بدونید. "

هرماینی نفس عمیقی کشید و انگشتانش رو روی تابوت کشید‌.

بعد از اینکه تابوت توی خاک قرار گرفت، دسته گل کوچیکی رو روی خاک گذاشت و رفت‌.

بالاخره کاری که تمام این سال ها براش تعلیم دیده بود رو انجام داد.

***
+" دختره ی احمق! یک کار رو نمیتونی درست انجام بدی؟ "
جرک، به قدری محکم موهای هرماینی رو توی دستش فشار میداد که هرماینی احساس کرد پوست سرش درحال جدا شدنه.

-" متاسفم... متاسفم پدر. "
هرماینی تقلا نکرد، اون قوی تر از هرماینی بود. همیشه بود.

دو سال از زمانی که مالفوی رو کشته بود میگذشت.

دنیای مافیا به کل تغییر کرده بود. پدرخوانده اش تمام گادفادر ها رو به قتل رسونده بود و الان قوانین جدیدی داشتند.

تنها و اصلی ترین گادفادر تنها پدرخوانده اش بود، هرماینی و باند های دیگه که طی این دو سال پدرخوانده اش اونا رو بالا کشیده بود، به عنوان دستیار های پدرخوانده اش کار میکردند.

Bloody band {Dramione}Where stories live. Discover now