فصل دهم : سمت دیگه
دونستن اینکه من تنها آدم توی این ماجرا هستم که بیگناه باقی موندم منو آزار میده.
مانند گلی که وسط باغچه ی لگدمال شده سالم مانده است، همیشه اطرافیانم رو نگاه میکردم که به نابودی نزدیک هستند.
غرق در گناهانی که کشیش ها بهشان باور داشتند، دستانی خونی. صورتی شکسته و قلبی که درد میکنه.
از زمانی که یادم میاد یه چیزی توی ذهنم داشتم.
' دریکو حقش این نبود برادری باشه که این بار رو به دوش میکشه '
+" پس میخوای برات این کتاب رو بخونم؟ چرا به مادر نمیدی برات بخونه؟ "
دراگون هفت ساله لبخند کوچکی زد " میدونم دیگه خوندن و نوشتن رو یاد گرفتم، اما هیچی مزه ی اینو نمیده که کس دیگه ای برات کتاب بخونه، اونم اگه تو باشی. "
دریکو ی ده ساله درحالی که به برادر کوچیکش نگاه میکرد نفس عمیقی کشید، با تنها یک دست سالمش۰ کتاب رو برداشت و روی پاهایش گذاشت.
زخم چاقوی روی صاق دست چپش باعث میشد تکون دادنش برایش سخت شود، اما همچنان دوست داشت برای دراگون اون کتاب رو بخونه
ورقی زد و شروع کرد به خواندن کتاب.دراگون با لبخندی سرشار از شوق برادرش رو نگاه میکرد، اون زمان متوجه نمیشد چرا دریکو همیشه زخمی به خانه برمیگشت، چرا اجازه ی تفریح با بقیه ی بچه ها رو نداشت و بعضی مواقع در انباری و اکثر اوقات در اتاقش زندانی میشد.
اما بعد ها متوجه شد… چونکه دریکو پسر اول و سالم خانواده بود، یعنی وارث بلود باند.
اما اون… پسر دوم و متبلا به بیماری ای بود که باعث میشد نفس کشیدن براش به صورت خفیف سخت بشه، در نتیجه نمیدونست فعالیت زیادی داشته باشه.
دراگون از وقتی بچه بود این بیماری رو همراه با خودش داشت. ماهی یکبار برای چکاپ باید به بیمارستان بره، فعالیت زیادی نداشته باشه و در مواقع نیاز اکسیژن سیار رو استفاده کنه. با اینکه بیماری خفیف بود و پیشرفتی توی عملکرد ریه هاش نداشته.
اما لوسیوس نمیتونست با این وضعیت اونو برای کمک به دریکو توی اداره ی باند آموزش بده، در نتیجه؛ این دریکو بود که باید درد رو تحمل میکرد.
زمانی که متوجه این موضوع بین خودش و دریکو شد، زمانی که دیگه میفهمید چرا دریکو تنها نفریه که باید بدنش همیشه زخمی باشه؛ تنها نفری باشه که بار تمام این گناه ها رو به دوش بکشه؛ فهمید که بعضی سرنوشت ها رو نمیشه تغییر داد. همیشه عوض کرد.
YOU ARE READING
Bloody band {Dramione}
Fanfiction" ما آدم های بیگناهی نیستیم بیبی گرل، اما جنایتکار هم نیستیم " " We are not innocent people baby girl, but we are not criminals either " دریکو لوسیوس مالفوی، اونجوری که همه فکر میکردن بیگناه نبود. اون آدمی که همه به عنوان پسر بزرگ خاندان مالفوی، وا...