با حس اشعه تیز خورشید کلافه چشم هاش رو باز کرد، کل شب به اون پسر قد بلند فکر کرده بود و خواب راحتی نداشت ."باید میدونستم فقط برای سلب آرامش زندگیم پیدات شد."
عصبی غرید و از روی تخت بلند شد، روز پر مشغله ای در پیش داشت و به خاطر بی خوابی شب قبلش نمیدونست چجوری باید به همه کار هاش برسه!
بعد از یه دوش صبحگاهی که تا حدودی سرحالش کرده بود کت شلواری که کای روز قبل از خشک شویی تحویل گرفته بود رو تن کرد .
" امشب باید پیدات میشد پیر خرفت ! "
با فکر به ظاهر کریس لب هاش رو با حالت تفکر جلو داد، کریس پیر نبود، بود؟
" اصلا هر چی که هست فعلا بلای طبیعی زندگیم شده. "
کلافه جلو آینه به خودش توپید و بعد کلنجار رفتن با کراواتش از اتاق بیرون زد.
_رئیس صبحانه آمادست.
سری برای دختر روبروش تکان داد و پله رو پایین رفت.
_کای تو اینجا چیکار میکنی؟
با صدای آمیخته با تعجب جونمیون فنجون قهوه اش رو روی میز گذاشت و سرش رو بلند کرد : از اونجا که جناب تا آخر شب بیرون بودن باید حدس میزدم تا دیر وقت خواب باشی، اومدم که جلسه مینهو رو فراموش نکنی.
_تو هنوز اینجا جاسوس داری ؟
جونمیون غری زد و نون تستی از روی میز برداشت .
_ اگه نداشتم که نصف معامله ها به خاطر خوابیدن تا لنگ ظهر جناب کیم به فنا میرفت، یاااااا چند بار بهت بگم اول صبحی ایستاده قهوه نخور؟
با دیدن جونمیون که ایستاده و با یه نفس فنجون قهوه رو سر میکشه عصبی غرید.
_ بهتره سریع بریم تا ایستاده تو رو هم نخوردم
بازوهای کای رو چنگ زد و از روی صندلی بلندش کرد، پوفی کشید و تو صورت جونمیون خم شد :
_چندبار بهت بگم تو تایپ من نیستی؟
_ تو لیاقت منو نداری، اصلا با وجود زیبایی و چهره اغوا کننده من چجوری تو این همه سال دووم آوردی، از اولش هم میدونستم یه استریت دروغ گویی!
کای با دیدن لب های آویزون و ابروهایی که بهم نزدیک شدن خنده کوچکی سر داد و دنبالش کشیده شد، گاهی فراموش میکرد رفیقش چه آدمیه، واقعا این پسر همون رئیس کیم خشن تو شرکته؟! هنوزم معتقد بود جونمیون یه روی شیطانی داره که فقط تو محل کار ظاهر میشه!
_ فکر میکنی جلسه امروز خوب پیش میره؟
همونطور که سمت ماشین میرفتن کای نیم نگاهی به جونمیون انداخت و سری تکان داد: مینهو با شرایط کنار اومده، پس مطمئن باش همه چیز خوب پیش میره.
YOU ARE READING
Enemy Of The Savior/دشمن ناجی
Action༆𝗰𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲: 𝗸𝗿𝗶𝘀𝗵𝗼 (ᵐᵃⁱⁿ), 𝗸𝗮𝗶𝘀𝗼𝗼, 𝗰𝗵𝗮𝗻𝗯𝗮𝗲𝗸, 𝗵𝘂𝗻𝗵𝗮𝗻 ༆𝗴𝗲𝗻𝗿𝗲: 𝗮𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻 , 𝗰𝗿𝗶𝗺𝗶𝗻𝗮𝗹, 𝗿𝗼𝗺𝗮𝗻𝗰𝗲 , 𝘀𝗺𝘂𝘁 _ من... عاشقت شدم جونمیون! چشماش رو بست و لبخندی زد... شنیدنش، یه نوشیدنی انرژی زا بود، بعدِ ک...