𒊹︎︎︎𝖕𝖆𝖗𝖙_39𒊹︎︎︎

172 45 14
                                    


دکمه سند رو زد و با دیدن سین شدن پیامش گوشی رو داخل جیبش برگردوند و از ماشین پیاده شد، تقریبا میشه گفت بعد از برگشتن به کره به خودش فرصت استراحت نداد و بعد از دوش کوتاهی و تماس با بکهیون راه افتاده بود. خوشحال بود که جونگین، باعث موندن جونمیون داخل شرکت شده، نمیخواست تا از چیزی‌ مطمئن نشده دوست پسرش رو درگیر کنه... همینجوری هم آشفته بود و کریس هیچ دلش نمیخواست با دست های خودش دلیل اورثینک بیش از حد پسر رو بهش بده.

چند ضربه به در زد و با ورودش متوجه سهون شد.

_ تا زنگ زدی خودم رو رسوندم. چیشده که نتونستی صبر کنی؟

سهون پرسید و وقتی کریس سرش رو به معنای سلام تکون داد زیر‌ لب جوابش رو زمزمه کرد و با نشستن پسر، سر جای قبلیش نشست.

_ اتفاق خاصی تو چین افتاده؟

اینبار بکهیون بود که از پشت میز‌ بیرون اومد و با اومدنش سمت کریس و نشستن کنارش ازش پرسید.

_ تقریبا میشه گفت زیاد! اما برای اونا بهتون زنگ نزدم

_ چیشده؟

سهون کنجکاو پرسید و با گذاشتن آرنجش روی زانوش خم شد.

_ یه اتفاق جالب و پیچیده تو چین افتاد که ذهنم رو بدجور درگیر خودش کرد.

مستقیم سر اصل مطلب رفت و بدون مقدمه ماجرای اون شب رو تعریف کرد.

_ یه تله؟

بکهیون با ابروهای بالا رفته پرسید و برای تمرکز بیشتر‌ کامل سمت کریس چرخید، پسر بزرگتر سری تکون داد: در واقع هانول میخواست کلکش رو بکنه اما موفق نشد

_ مگه نگفتی همون کسی بود که دستور رگبار عمارت رو داده بود؟

سهون با تعجب پرسید و ابروهای نزدیک بهمش خبر از آشفتگی داخل ذهنش می‌داد.

_ آره اما فقط این نیست، هانول از اول میدونست مقصود از اون قرار‌ ملاقات چیه اما رفت! با یه نقشه بی نقصِ از‌ پیش تعیین شده

_ و باخت

بکهیون با نیشخند گفت و کنجکاو سری تکون داد، ماجرا داشت جالب می‌شد.

_ و فکر می‌کنم دوباره اتفاق رگبار تکرار بشه

_ بعید میدونم

بکهیون زمزمه کرد و از جا بلند شد، سمت کمد مشکی رنگ اتاقش رفت و با بیرون کشیدن پوشه بی رنگی سمت دو پسر که کنجکاو بهش خیره بودن رفت و اون رو روی میز‌ انداخت: تقریبا تمام سوابقش رو چک کردم... میدونی چی‌ برام جالب بود؟

خطاب به کریس پرسید وقتی پسر خم شد و پوشه رو برداشت ادامه داد: هیچ دفعه سومی برای هانول وجود نداره !

_ منظورت چیه؟

سهون با اخم ناشی از ندونستن پرسید و تو ذهنش سعی کرد بعنوان یک پسر جمله بکهیون رو تحلیل کنه.

Enemy Of The Savior/دشمن ناجیOnde histórias criam vida. Descubra agora