𒊹︎︎︎𝖕𝖆𝖗𝖙_24𒊹︎︎︎

260 75 61
                                    


با سرعت سرسام آوری میروند و توجهی به صدای بوق پشت سرش نداشت... لوهان بازداشت شده بود؟! برادرش، کسی که تمام عمرش رو با درس و معادلات شیمی گذرونده بود، حالا دستگیر شده و کریس حتی نمیدونه به چه جرمی؟!

جلوی اداره پلیس ترمز زد و بی توجه به نگهبانی که برای جای پارک ماشینش اخطار می‌داد سمت ورودی دوید، میدونست خیلی زود عکس و ویدیوهای دویدنش به داخل اداره پلیس پخش میشه اما اون لحظه نمیتونست به چیزی غیر از دستگیری لوهان فکر کنه.

_کریس وو

به محض ورودش صدایی از راست به گوشش‌رسید، با چشمای به خون نشسته‌اش به سمت صدا چرخید و متوجه چهره آشنایی شد؛ خودش بود همون پلیسی که سهون رو گرفته بود!

_ از‌تصوراتم زود تر خبر دار شدی!

پوزخندی زد و در حالی که یک دستش داخل جیبش بود با قدم های آرومش سمت کریس رفت.

_ برادرم کجاست؟

ابرویی بالا داد و با لبخند فیکی جواب پسر پریشون روبروش رو داد : آروم... به اونجا هم می‌رسیم.

کریس کلافه نگاهی به اطرافش کرد و با نبود کسی فاصله بینشون رو کم کرد و یقه اش رو با یه دست فشرد، پوزخندی روی لباش نشوند و برای نگاه کرد به چشم های سرخش سرش رو بالا گرفت .

_ لقمه خیلی بزرگی برداشتی سرگرد بیون! الانم دهنت رو ببند و فقط من رو پیش برادرم ببر.

_ اروم کریس وو، قصدم از اول همین بود.

خونسرد زمزمه کرد و دستش رو روی دست کریس گذاشت و از یقه‌اش فاصله داد:

_ دنبالم بیا

گفت و با رفتنش پسر بزرگتر با قدم های بلندش دنبالش کشیده شد.

_ اینجاست.

با ایستادن جلوی در سفید رنگی‌ بی درنگ دستگیره در رو فشرد و خواست واردشه که دست بکهیون به صورت افقی جلوی سینه‌اش قرار گرفت.

_ میدونی که تحت کنترله...

بعد ثانیه‌ای که با چشماش جواب پسر روبروش رو داد دستش رو پس زد و وارد شد.

باصدای در، لوهان که پیشونیش رو روی دستش گذاشته بود سرش رو بالا اورد :

_ هیونگ....

با قدم های تند سمتش رفت و با گرفتن دستاش بلندش کرد :

_خوبی... اذیت شدی ؟

با لحن نگران گفت و صورتش رو برای چک کردنِ نداشتن زخم بررسی کرد.

_ خوبم....

خودش رو از حصار دستای کریس ازاد کرد و نشست.

_ تو چیکار کردی لوهان؟!

دستش رو تکیه گاه بدنش کرد و سمت لوهان خم شد.

_ تو واقعا فکر میکنی...

Enemy Of The Savior/دشمن ناجیWhere stories live. Discover now