𒊹︎︎︎𝖕𝖆𝖗𝖙_12𒊹︎︎︎

230 53 8
                                    


با صدای قدم های پشت سرش برگشت و دستش رو دراز کرد:

_نیازی به حضور تو نیست، سوییچ رو بده... بقیه شب رو مرخصی.

کیونگسو کمی با تردید نگاهش کرد اما با دیدن دست های منتظرش به ناچار سوییچ ماشین رو کف دستش گذاشت و تعظیمی کرد، جونمیون سری به معنای خداحافظی تکان داد و سوار ماشین شد، با چشم هاش ماشین رئیسش رو دنبال کرد و وقتی از جلوی دیدش خارج شد نیشخندی زد.

_یه تعارف میزدی برسونمت چیزی از رئیس بودنت کم میشد؟

با صدای بوق ماشینی کمی از جا پرید، با دیدن کای پشت ماشین عقب گرد کرد و برای دیدنش کمی خم شد :

_ رئیس کیم که رفت... تو اینجا چیکار میکنی؟

_ گفتن مرخصم.

کای آهانی گفت و برای بهتر دیدن کیونگسو کمی به سمت راست متمایل شد:

_ سوار شو میرسونمت.

_ ممنون... یه ما...

_سوار شو.

با لحن قاطع کای ناخوداگاه باشه آرومی گفت و دستگیره در رو لمس کرد و سوار شد :

_ از کدوم سمت برم؟

آروم خیابون مورد نظرش رو گفت و کمربندش رو بست.

_ حالت بهتره؟ آخرین باری که دیدمت خیلی خوب نبودی!

کیونگسو سرش رو سمت کای چرخوند و لبخند کوتاهی زد:

_ممنون... وقت نشد ازتون تشکر کنم، بودنتون برام دلگرمی بود.

کای نگاهش رو از خیابون گرفت و لحظه ای به کیونگسو داد، دست هاش رو روی فرمون فشار داد تا کار احمقانه ای ازش سر نزنه و دست های کیونگسو رو لمس نکنه :

_ نیازی به تشکر نیست..... و البته نیازی به رسمی حرف زدن نیست... حداقل وقتی تنهاییم.

کیونگسو پلک آرومی زد و دوباره لبخند آرومی روی صورتش نقش بست : تعارف که نبود؟

کای با دیدن خلوت بودن خیابون دوباره سمتش چرخید و خندید : معلومه که نه.

_ خوبه... پس وقتی تنهاییم تو برام فقط کای هستی.... پیش بقیه رئیس کیم کوچک.

کای خنده ارومش به خنده با صدا تبدیل شد و با چسبوندن شست و انگشت اشاره اش به هم خوبه ای گفت، اینکه پسر کنارش سرسخت نبود باعث میشد جدی تر به احساسش فکر کنه و با توجه به این روحیه کیونگسو شاید بتونه رابطه اشون رو به جاهای بهتری ببره...

_همین جا نگه دار لطفا... یه ایستگاه فاصله اس خودم میرم، محلمون شلوغه و با این ماشین گندت اذیت میشی.

کای نگاه مرددی بهش انداخت :

_ مطمئنی؟

لبخند اطمینان بخشی بهش زد و دستش رو روی دست‌ کای که روی فرمون بود گذاشت، در واقع منظور خاصی نداشت... این حرکت برای اون پیش‌ پا افتاده بود و معنی نداشت، اما کای با برخورد کف دست کیونگسو به پشت دستش لرزش نامحسوسی تو بدنش نشست و مور مورش شد، نفس عمیقی کشید تا به خودش مسلط بشه و جواب کیونگ رو بده و اول صدای پسر کنارش رو شنید :

Enemy Of The Savior/دشمن ناجیNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ