𒊹︎︎︎𝖕𝖆𝖗𝖙_38𒊹︎︎︎

210 50 38
                                    


اهمیتی به آدم های دور و اطرافش که با شناختنش از روی تعجب نگاهش میکردن نداد و با رسیدن جلوی سالن کنفرانس مجللی که هتل برای هانول آماده کرده بود دستگیره در رو گرفت و باز شدنش همراه شد با برگشتن تمام سر ها سمتش، بدون بستن در مستقیم به سمت راس میز، یعنی‌ جایی که هانول نشسته بود حرکت کرد و با رسیدنش به مرد کف دستش رو محکم روی میز مقابلش زد که نتیجه‌اش بالا رفتن صدای پچ پچ جمعیت شد.

_ عوضی

به زور از بین دندون های قفل شده اش غرید و دستش رو همونطور که روی میز کوبید مشت کرد و نگاه سرخ رنگش به چشمای مرد روبروش قفل شد.

_ متاسفم اما به دستور جناب کیم بهتره جلسه به روز دیگه ای موکول شه، جناب هانول همچنان تو این کشور هستن پس نیازی به عجله نیست.

رانگ با وجود وضعیت پیش اومده توجه همرو از اون دو مرد گرفت و با باز کردن در بزرگ انتهای سالن به حضار فهموند که باید برن!

اونقدر عصبانی بود، که متوجه اتفاقات هایی که اطرافش داشت می افتاد نشد... نفهمید کی سالن خالی شد، و کی دستش روی گردن هانول رفت و صندلی چرخ دارش رو با هل دادن به دیوار پشتش چسبوند.

_ چرا آزارت رو تموم نمیکنی؟؟؟ چرا رهام نمیکنی؟

قسمت آخر حرفش رو فریاد زد و با قرار گرفتن مقابل هانول دو دستش رو به گلوش فشرد، اونقدری سریع و محکم که صورت مرد نشسته به سرعت کبود شد و لباش روی هم فشرده.

_ بمیر

با غیظ و صورت سرخ و رگ هایی که بخاطر عصبانیت برآمده شده بودن زمزمه کرد و وقتی از پشت به شدت گرفته شد و به عقب رونده شد دستاش رو تو هوا برای رسیدن به گلوی هانول تکون داد.

اما رانگ، محکم شونه های پسر رو گرفت و بهش اجازه جلو رفتن و انجام دوباره‌ش رو بهش نداد.

_ میکشمت

حین تلاشش برای رهایی زمزمه کرد به دست های رانگ برای رهایی چنگ زد.

_ قسم میخورم میکشمت

فریادش تو سالن پیچید و هانول با جا اومدن نفسش بعد از زدن چند تک سرفه نفس عمیق کشید و روی پاهاش ایستاد.

_ ولش کن

خطاب به رانگ گفت و صورت محافظ رنگ تعجب گرفت: اما قربان

_ گفتم ولش کن!

بار دیگه دستور داد و رانگ دستاش رو شل کرد و همین باعث شد جونمیون با حس رهایی به سرعت سمت هانول هجوم ببره و اینبار بدنش رو به دیوار پشتش بکوبه.

_ چه مرگته

هانول با اخم گفت و جونمیون نیشخند زد: چه مرگمه؟؟ عادت داری کارت رو بکنی و بعد بگی چته؟

دوباره گلوش رو گرفت اما اینبار هانول با گرفتن مچش مانع از فشار بیشتر و سد شدن راه تنفسیش شد.

Enemy Of The Savior/دشمن ناجیWhere stories live. Discover now