خیلی وقت بود که تن خستهاش رو، با چنگ زدن به کناره های روشویی سر پا نگه داشته بود و چشماش، از توی آینه نظاره گرِ خسته ترین آدمِ این دنیا بود.
صورتِ رنگ پریده، موهای پریشون و چشمهای ناخوانایی که عجیب ترین داستان رو داخل خودش جا داده بود، تنها تصویری بود که دیده میشد.
شیر آب رو باز کرد و خم شد، با بردن سرش به زیر، چشماش رو از آبی که از کف سر، تا قسمت هایی از لباسش ریخته شد بست .
اونقدر تو همون حالت موند که با صاف شدنش و برگشتن به حالت قبلی، حالا آینه نشانهگر همون تصویر قبل بود با این تفاوت که قطره های آب روی صورتش میلغزید و تارهای جلویی موهای مشکیش به پیشونیاش چسبیده بود.
نفس نفس میزد و چشماش، میخ چهره بیروح اما خیس روبروش بود.
پلکی زد و با سر ریز شدن قطرههای آبی که بین مژههاش محصور شده بود، به اشکهایی که لا به لای قطرههای آب گم شد خیره شد...
زندگی سیاهش، پر بود از این قطرهها، اشکها، غمهایی که توی تنهایی، گریبان گیرش میشد و گلوش رو از سنگینیش، مهمون بغضی میکرد که رها شدن ازش راحت نبود.
تا کی باید بغضش رو قورت میداد و تحمل میکرد؟! خستگی، تمام جونش رو گرفته بود و حالا، با ته مایه های انرژیش، داشت به زندگی یکنواختش ادامه میداد...
_ جونمیون.
با صدای کریس، از دنیای تاریک و پر پیچ خم افکارش بیرون اومد و به تصویر خودش داخل آینه، لبخند پر از غمی زد.
کریس، آسمونی بود که قصد داشت، به یکنواختی دنیاش، ستارهای اهدا کنه! ولی سوهو، لیاقت این محبت رو نداشت، نه تا وقتی جسمش، توان فرار از اون جهنم رو نداشت!
_ کجایی؟؟
با زمزمه آروم کریس، کف دستش رو روی دهانش گذاشت و به در بسته سرویس خیره شد، چرا نمیرفت، چرا با موندنش، کار رو برای قلب بیچاره سوهو، سخت میکرد؟!
صدای قدمهای پاش رو که شنید چشماش رو بست، توان روبهرویی باهاش رو نداشت... حداقل الان!
" نیا کریس.... نیا"
افکار و زمزمههاش، با پایین و بالا رفتن دستگیره در، دود شد و سوهو رو، با وجدانی که از چشم تو چشم شدن با کریس فرار میکرد، تنها گذاشت!
_ داخلی؟؟ چرا در رو قفل کردی؟؟ جونمیون... باز کن درو
ما بین حرفاش، دستگیره بالا پایین میشد و صدای برخورد مشت کریس به در به گوش میرسید.
چارهای نداشت، باید به حرف میاومد، نفس عمیقی کشید و با صدایی که خیلی سعی کرد نلرزه زمزمه کرد: خوبم.
خوب بود؟! آره... از اون خوبهایی که همه چیز خوب بود نه! از اونهایی که چون به درد عادت کرده خوبه! اینکه بتونی بعد هر دردت، لبخند بزنی، یعنی بزرگ شدی... قوی شدی... و حالا، جونمیون قوی بود، اما... چه کسی از حال سوهوی درونش خبر داشت؟!
YOU ARE READING
Enemy Of The Savior/دشمن ناجی
Action༆𝗰𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲: 𝗸𝗿𝗶𝘀𝗵𝗼 (ᵐᵃⁱⁿ), 𝗸𝗮𝗶𝘀𝗼𝗼, 𝗰𝗵𝗮𝗻𝗯𝗮𝗲𝗸, 𝗵𝘂𝗻𝗵𝗮𝗻 ༆𝗴𝗲𝗻𝗿𝗲: 𝗮𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻 , 𝗰𝗿𝗶𝗺𝗶𝗻𝗮𝗹, 𝗿𝗼𝗺𝗮𝗻𝗰𝗲 , 𝘀𝗺𝘂𝘁 _ من... عاشقت شدم جونمیون! چشماش رو بست و لبخندی زد... شنیدنش، یه نوشیدنی انرژی زا بود، بعدِ ک...