𒊹︎︎︎𝖕𝖆𝖗𝖙_7𒊹︎︎︎

196 64 12
                                    


وسط جاده ای که توی تاریکی شب غرق بود و اطرافش تپه های خاکی وجود داشت نگه داشت و از ماشین حاوی اسلحه ها پیاده شد و رو به مردی که قرار بود معامله با او انجام بده ایستاد.

_همیشه دلم میخواست خود جناب وو شخصا برای معامله تشریف بیارن.

کف دستش رو جلو اورد و سهون بعد جلو بردن دستش گفت :

_جناب وو هیچ وقت خودشون رو برای این معامله های کوچیک به زحمت نمیندازن.

خنده بلندی سر داد و سرش رو تکان داد ، سهون بعد امضای فاکتور ها ، برگه رو مقابل مرد گرفت : بار ها کامل هستن، چک بکنید و بعد اطمینان از کامل بودنشون فاکتور رو امضا کنید .

دستش رو با فاصله پشتش نگه داشت و سمت صندوق هدایتش کرد ، بعد چک کردن مدل و تعداد اسلحه ها فاکتور رو امضا کرد و رو به افرادش دستور داد: بار رو خالی کنید .

خسته داخل ماشین رفت و سعی کرد از دقایقی که منتظر خالی شدن صندوق بود استفاده کنه و چشم هاش رو روی هم قرار بده، اما به محض بستن چشماش گذشته‌اش جلو پلکاش نقش می‌بست، گذشته ای که محکوم شد به فراموشی... از درگیری فکریش که حتی اینجا هم دست از سرش برنمیداشت، با صدای ضعیف آژیر پلیس ابروهاش از تعجب بالا رفت و نگاهی به اطراف کرد...

_باورم نمیشه کریس وو چنین حقه ای زده باشه.

مرد فریاد زد و در سمت راننده رو باز کرد و از یقه سهون گرفت و بیرون کشید: وقتی که واسطم خودشو برای دریافت بار عقب کشید باید فکر میکردم نقشه ای تو کاره!

رو به سهون فریاد زد و مشت نسبتا محکمی به گونه سمت چپش زد، سهون که ناگهان از دریای افکارش بیرون کشیده شده بود ،از حرفای اون مرد چیزی دستگیرش نمیشد و متقابلا یقه اش رو چنگ زد و با جا به جا کردنش اون رو به بدنه ماشین چسبوند : قبل اینکه مثه سگ ولگرد خیابون دست و پاتو رها کنی اول زر بزن ببینم واسه چی هار شدی؟!

عصبی غرید و چند بار کمر مرد رو به بدنه ماشین کوبید ، با صدای ضعیف آژیری که حتم داشت برای نیرو های امنیتی باشن یقه مرد رو رها کرد و نگاهی به دور دست انداخت .

_ گندش بزنن..... به کریس بگو این کارشو بی جواب نمیزارم .

رو به افرادش که باقی مونده اسلحه ها رو داخل ماشین میزاشتن فریاد زد : اونا رو ول کنید، از این خراب شده گمشید بیرون .

سهون کلافه دستی به موهاش زد و پشت گردنش نگه داشت ، قرار نبود مامور ها سر برسن و معامله شون رو نصفه باقی بزارن .

_کدوم گوری داری میری، اگه قراره کریس پایین کشیده بشه تو هم باید باهاش فرو بری مردک.

فریاد زد و بازوی مردی که در حال سوار شدن ماشین بود گرفت و با هل محکمی از ماشین دورش کرد .

Enemy Of The Savior/دشمن ناجیWhere stories live. Discover now