کوک غمباد گرفته ب جیمینی ک حتی ی ثانیه وقت نشستن نداشت خیره شده بود
کوک: مجبوری بری؟
این حرفش باعث شد چشمای جیمین برای بار nام توی اون روز حدقشون رو دور بزنن
جیمین: دونسنگ عزیزم این شغل منه پس.. بله مجبورم ک برم
کوک لباشو جلو داد و لگدی ب چمدون روی تخت زد ک باعث شد تمام محتویاتش روی زمین چپه شه
چشمای جیمین قطعا از این گرد تر نمیشد
نفساش حرصی شده بود و هر لحظه ممکن بود سر یک نفر رو زیر گیوتین یا یچی تو همون مایه ها ببره و اون یک نفر قطعا جناب جئون جانگ کوک بودآخه محض رضای خدا مرتب کردن اون چمدون فقط 2ساعت وقتشو گرفته بود
کوک: آروم باش هیونگ خودم جمع میکنم
بعد از این حرف عینه ی پسر خوب و حرف گوش کن بلند شدو همه چیو جمع و جور کرد
هرچند نتونست عینه جیمین همه چیو مرتب و دقیق سر جاش بذاره اما بچه تلاششو کرد بخاطر همینم بود ک هیونگش بخشیدش و الان خودش خیلی ریلکس با ی کوله پشتی توی سالن فرودگاه حرکت میکرد درحالی ک همه ی چمدوناشو بار جانگ کوک کرده بودکوک: هیونگ میشه یکم آروم تر؟
جیمین با نگاهی پر از تهدید ک توش جملاتی مثل "ی کلمه دیگ حرف بزن تا بیچارت کنم" و "وظیفته پس دهنتو ببندو کارتو عینه آدم انجام بده" نهفته بود برگشت سمتش
جیمین: چیزی گفتی؟
کوک اصلا حوصله ی دعوا نداشت
کوک: ن..جیمین: خوبه..
.
.
.Jungkook
سر کلاس نشسته بود
ی چشمش ب گوشیش بود ی چشمم ب دهن استادش ک الان حدودا دوساعتی میشد ک بی وقفه تکون میخورد و همراهش خودکار کوک روی ورقه حرکت میکردو کلماتی رو مینوشت ک حتی کوچکترین فهمی ازشون نداشتحواسش پرت بود
انقدر پرت ک حتی نفهمید معاون آموزشی دانشگاه درو با شتاب باز کردو وارد کلاس شداستاد لی: اتفاقی افتاده آقای هان؟
با سقلمه ای ک بوگوم ب پهلوی کوک زد تازه حواسش جمع شد
معاون هان: توی بیمارستان مرکزی آتش سوزی اتفاق افتاده.. برای انتقال بیمارا ب کمک نیاز داریم
استاد لی با نگرانی بخاطر مریضاش ک توی اون بیمارستان بودن بلند شد
استاد لی: جئون جانگ کوک، پارک بوگوم، چا ایون وو شما سه نفر همراه من برای کمک بیاین بقیه هم بدون شلوغ کاری بعد از من از کلاس خارج شن..سریع باشینحواس کوک تازه برگشت سر جاش.. همراه دونفر دیگ بلندشدو از کلاس خارج شدن
الان وقت نگرانی درمورد سلامتی جیمین هیونگش نبود
پای جون افراد بیشتری وسط بود
YOU ARE READING
Seven
Fanfictionکاپل اصلی:کوکمین 🔞kookmin🔞 A little part of story: بلند شد، پاهاشو روی تخت دو طرف پسر گذاشتو روش خیمه زد چشمای جیمین از این حرکت تغییر سایز داد جیمین:کوک کوک هومی کردو بوسه ای روی پیشونی پسر زد این رفتار پسر کلافش کرده بود و حاضر بود برای برگر...