yoongi
هنوز یک ساعت بیشتر از آخرین عملش نگذشته بود
حتی وقت نکرده بود کاور کفششو* درست ترمون عوض کنه*توی اتاق عمل یک سری کاور روی کفش پرستارا و دکترا میکشن برای جلوگیری از ورود میکربو اینا*
دختر بچه ی 17 ساله ای ک تقریبا روحش از بدنش جداشده بود اما بطور معجزه آسایی با ضربه ای ک یونگی توی قفسه ی سینش زده بود نبض و تنفسش برگشته بود
الان توی اتاق عمل،بیهوش و با بدنی پوشیده شده از شان* منتظر بود تا باتری هایی ک مختص کارکرد بهتر قلب بودن توسط یونگی توی قلب ضعیفش جایگذاری بشه
*پارچه ای ک روی قسمتایی از بدن بیمار میکشن*
دکتر جوان با مهارت اسکالپل* رو روی قفسه ی سینه ی دختر حرکت دادو پوستش رو تا نزدیکای حفره ی شکمیش برش داد
* ی نوع چاقوی جراحی خیلی تیز*
قفسه ی سینش رو باز نگه داشت تا کارش راحت تر پیش بره
پنس توسط یکی از پرستارا توی دستش قرار گرفتبا این عمل انگار سکانس جدیدی از فیلم زندگیش در حال رخ دادن بود
بدون اینکه خودش متوجه بشه.
.عمل چند ساعتی طول کشید
رسما دیگ نایی برای سرپا ایستادن نداشتهمونطور ک روی مبل مطبش لم داده بود ب ساعتش نگاهی انداخت
نزدیکای 4 صبح رو نشون میداد و این یعنی یونگی بیشتر روزای زندگیش حدود 22 ساعت کار کرده بوداز 6 صبح دیروز بیمارستان بود تا همین الان ک ساعت 4 صبحه
شانس آورد ک تعطیلاتش از امروز شروع میشد
بعد از 6 ماه بدون حتی یک روز استراحت کار کردن تصمیم گرفته بود ب خودش ی آوانس بده و کمی استراحت کنه
حداقل تا دو هفته برای خودش برنامه ی فشرده ای چیده بود
ک شامل: تو خونه موندن، خاموش کردن هر نوع تلفنی و قطع کردن سیم آیفون، خوابیدن و هیچ کاری نکردن میشدسعی کرد خستگیشو کنار بزنه و بلند بشه
باید میرفت خونهخسته تر از چبزی بود ک بتونه رانندگی کنه
تو این شرایط تاکسی رو ترجیه میداد
پس ی تاکسی گرفتو آدرس خونه رو بهش داداونروز شاید از خوش شانسیش بود ک تصمیم گرفت تا قبل از 6 صبح ب خونه برسه
_____________________________________________
های گایز🖖🏻
اینم از پارت سوم
میدونم کم بود ولی لطف کنین و همینو ازم بپذیرین🙏🏻
لطفا با ووت و کامنت های قشنگتون بهم انرژی بدین تا بیشتر آپ کنم😀
لاب یو💜🤞🏻393 کلمه....
YOU ARE READING
Seven
Fanfictionکاپل اصلی:کوکمین 🔞kookmin🔞 A little part of story: بلند شد، پاهاشو روی تخت دو طرف پسر گذاشتو روش خیمه زد چشمای جیمین از این حرکت تغییر سایز داد جیمین:کوک کوک هومی کردو بوسه ای روی پیشونی پسر زد این رفتار پسر کلافش کرده بود و حاضر بود برای برگر...