Taehyungرمز درو زدو وارد خونه ی برادرش شد
میخواست صداش کنه اما فکر کرد شاید خواب باشه
نامجون روزا زیادی مشغول کارش بود و ی خواب راحت حقش بودوارد پذیرایی شد تا روی لباساشو اونجا بذاره و بعد بره حموم اما با صحنه ای ک دید خشکش زد
Jin
فلش بک سه ساعت پیش
تلوزیونو خاموش کردو خودشو برای هزارمین بار لعنت کرد
اون فقط چون حوصلش سر رفته بود شروع ب دیدن سریال dont say no ک چند وقت پیش یکی از صمیمی ترین دوستاش بهش پیشنهاد داده بود کرده بود
و ب چ دلیل لعنت شده ای اون سریال باید تو خونه ی نامجون _دوست پسر قبلیش و پسر عموش_ب قسمت خاک برسریش برسه؟
و ب چ دلیل لعنت شده ی دیگ ای سوکجین باید توی خونه ی نامجون_دوست پسر قبلیش و پسر عموش_با دیدن اون صحنه های خاک برسری فیلم تحریک بشه؟دقیقا چ غلطی میتونست الان بکنه؟
کلافه شده بود و کم کم داشت ب این موضوع فکر میکرد ک نامجونو صدا کنه و ازش بخواد مشکلشو حل کنه
بهتره بگیم کم کم داشت عقلشو از دست میداد
اما صدای ضعیف "هیونگ" گفتن شخصی باعث شد اون افکار مثل حباب بترکنسرشو بشدت سمت صدا برگردوند جوری ک پسری ک هیونگ خطابش کرده بود ب سالم بودن مهره های گردنش شک کرد
سوکجین:تهیونگ
با صدایی بلند تر از پسر گفت و خیلی نامحسوس سعی کرد تی شرت بلندشو جوری روی عضوش هدایت کنه ک برجستگیش مشخص نباشه
تهیونگ با سرعت خودشو تو بغل هیونگ عزیزش ک روزی پایه ترین رفیقش برای انجام نقشه های شومش مخصوصا حرص دادن برادرش بود، پرت کرد
تهیونگ:فاک هیونگ چقد بزرگ شدی
جین صورتشو توهم کشید
جین:بچه اینو من باید بگم..یادت رفته 4سال ازت بزرگترم؟تهیونگ تک خندی زد
تهیونگ:اونو نمیگم هیونگ
و با دستش ب جایی بین پاهای جین ضربه زدجین حالا دیگ با لبو تفاوتی نداشت
تهیونگ:برو تو دستشویی من حواسم ب نامجون هیونگ هست ک نیاد..فقط سریع باش..هیونگ تو مسائل منحرفی حس شیشم قوی ای داره(حقیقتا هم از نامجونی ک اولین پورن زندگیشو وقتی کلاس دوم بوده دیده همین انتظار رو میره😂)
.
.Jhope
یک ساعتی بود ک توی ماشین نشسته بود
ب امید اینکه جیمینش از اون خونه بیاد بیرون
اما انگار امید الکی داشت
مثل تمام این سالها ک امید الکی ب برگشتنش داشتب لینو نگاه کرد
اون پسر از شدت خستگی داست بیهوش میشد
بخاطر اونم ک شده باید ی حرکتی میزد
اینطوری سر خودشو شیره مالید تا از استرسی ک فقط در مقابل جیمین سراغش میومد کم کنهب ساعت نگاه کرد
10.35دقیقه ی شب رو نشون میدادهوسوک:همین جا بمون میام
ب لینوی نیمه بیهوش گفت و پیاده شد
باید آخرین حد تلاشش رو برای برگردوندن اون پسر میذاشتروبروی خونه ای ک آدرسشو از توی پرونده ی جیمین در آورده بود ایستاد
دستشو چند بار رو زنگ فشار داد و منتظر موند
منتظر دیدن درست و حسابی جیمینش
.
.Taehyung
خمیازه ای کشیدو سرش رو روی پای نامجون گذاشت ک با نگاه تیز سوکجین مواجه شد
تهیونگ:اه هیونگ..اون فقط برادرمه و قسم میخورم ک من ب چشم ی برادر بهش نگاه میکنم
جین حق ب جانب ابرویی بالا انداخت
جین:خب ک چی..چرا ب من میگی؟تهیونگ هم متقابلا ابروشو بالا انداخت
تهیونگ:حتما من بودم ک حسودی کردم آره؟جین:گم شو بابا
نامجون نفس عمیقی کشید
واقعا چ گناهی کرده بود ک برادرشو پسر عموش مثل موش و گربه بودن؟نامجون:تهیونگ کارات خوب پیش رفت؟
تهیونگ یهویی بلند شدو دستاشو بهم کوبید
نامجونی هیونگش بحث مورد علاقشو پیش کشیده بودتهیونگ:واااای هیونگ معرکه بووود..پاریس واقعا شهر عشقه..هرچی نقاشی عاشقانه کشیده بودم تو روز اول با قیمت فوق العاده ای فروش رفت
جین:خب پس شیرینی ما چیشد؟
تهیونگ:فردا وقت دارین بریم رستوران؟
جین:ن آقای آرتیست..من منظورم رستوران یا این جور چیزا نبود
تهیونگ:پس منظورت چی بود؟
.
.
نیم ساعت بعدنامجون:هیونگ الان 12 شبهههه
جین برای بار هزارم ژستشو روی صندلی تنظیم کرد و بدون کوچکترین اهمیتی ب نامجونی ک هر لحظه امکان داشت دود از کلش بلند شه رو ب تهیونگ گفت
جین:خوبه؟تهیونگ: اهم..فقط تکون نخور
جین تایید کردو تهیونگ بدون توجه ب نامجونی ک مثل ازرائیل رو سرشون ایستاده بود مشغول نقاشی شد
جین ب عنوان شیرینی موفقیتش ازش خواسته بود ساعت 12 نصف شب عکسشو نقاشی کنه
جین:اگ خیلی خسته ای برو بخواب..تهیونگ فقط ی طرح اولیه میکشه بعدش ماهم میخوابیم
حواسش ب نامجون بود
وانمود میکرد ک حواسش نیست اما حواسش همیشه بهش بود
حتی وقتی ک پیشش نبود دورادور از تهیونگو اطرافیانش درموردش میپرسیدتهیونگ ماهرانه با مداد طراحیش طرح اولیه رو روی بوم طراحی میکرد
نامجون هم ک بالاخره تسلیم شده بود روی مبل نشسته بودو ب برادرش و سوکجینی ک از همیشه مطیع تر شده بود خیره بودحواسش ب نامجون بود
دلم میخواد بدونم ته فن گرلیتون برای این جمله چیه؟
ته فن گرلی خودم ده دقیقه جیغ زدن تو خونه مثل دیوونه ها بود
البته باید بگم ک خانوادم خونه نبودن و اگ احیانا خونه هستن لطفا جیغ زدن رو بیخیال شین حقیقتا علاقه ای ب فحش خوردن ندارم🥲
درمورد اون سریاله ک اسمشو آوردم
ی سریال بی اله ک خب حقیقتا تاحالا ندیدمشامیدوارم از این پارت لذت برده باشین عزیزای دلم
دوستون دارم و از ته دل ازتون میخوام مواظب خودتون باشین
شما بیشتر از اونی ک فکر کنید ارزشمندین💜885 کلمه...
YOU ARE READING
Seven
Fanfictionکاپل اصلی:کوکمین 🔞kookmin🔞 A little part of story: بلند شد، پاهاشو روی تخت دو طرف پسر گذاشتو روش خیمه زد چشمای جیمین از این حرکت تغییر سایز داد جیمین:کوک کوک هومی کردو بوسه ای روی پیشونی پسر زد این رفتار پسر کلافش کرده بود و حاضر بود برای برگر...