.
.
.
.سوکجین: بلن شو جم کن خودتو..دوروز نبودمااا نگا ب چ روزی افتادی
نامجون بالاخره تونست دهنشو جم کنه..شوکی ک از حضور پسر عموش بهش وارد شده بود ک حتی مستی رو هم از سرش پرونده بود
نامجون: کی اومدی؟
سوکجین خودشو بیشتر سمت نامجون کشید
سوکجین: نیم ساعت پیش رسیدم تقریبا داشتم منصرف میشدم ک بیام پیشت اما با پیامت حس کردم واقعا ب بودنم نیاز دارینامجون سعی کرد تپشای قلبشو بخاطر تیکه ی آخر حرفای پسر عموش نادیده بگیره و سوالشو بپرسه
نامجون: پیام؟سوکجین: دفعه ی بعد خواستی ب هوانگ پیام بدی حواست باشه ک ب خودش ارسال کنی ن ب من
چشماش رنگ غم گرفت
سوکجین: درستش میکنیم..این دفعه اومدم ک باهم درستش کنیم..دیگ تنهات نمیذارماین دقیقا چیزی بود ک نامجون میخواست
اما بجز اون یچیز دیگ هم میخواست
ی بغل گرم ک کمکش کنه درداش یادش بره
دردایی ک بخاطر خانوادش بهش تحمیل شده بودب خودش اومدو فهمید بین بازوهای پسرعموش اسیر شده
کیم سوکجین واقعا ی ناجی بود
ناجی ای ک توی بدترین شرایطش سر میرسیدو حالشو خوب میکرد.
.
.
.Jungkook
تلفنو تو دستش جابجا کرد
جانگ کوک: هیوووونگگگگگگ..میشه جواب بدییییییی؟جیمین: میشه پیله نکنییییییییییییی؟
کوک: نه
جیمین: پس منم نه
کوک: اه هیونگ فقط بگو کی میای
جیمین: ک تو تا موقع برگشت من بری با دوستات ول گردی؟
کوک: نخیرم
جیمین: من کار دارم..خدافظ
کوک: هیونگ..نه..قطع نکن..ی دقه ..هیوووووونگگگگگگ
اما هیونگ مهربانش
دانا خوش زبانش
گوید سخن فراوان با آنکه بی زبان است
خیلی وقت بود ک قطع کرده بود
و عربده های کوک رسما کار بیهوده ای بودگوشی رو با حرص پرت کرد تو کولش
دسته ی چمدونشو برداشتو حرکت کرد سمت گیت فرودگاهتو راه با خودش برنامه های سفرشو مرور میکرد و آخر همه ی برنامه هاش ب ی نفر ختم میشد کسی ک خیلی وقت بود تمام زندگیش شده بود
پارک جیمین.
.
.ریلکس روبروی هیونگش نشسته بودو موزشو میخورد و کوچکترین توجهی ب حرص خوردن هیونگش نداشت موزش مهم تر بود
جیمین: من برای تو جوکم یا چی؟
کوک برای ثانیه ای دست از خوردن کشید ی نگاه ب موزش ک آخرش بود انداختو با ی گاز تمومش کرد
با دهن پر از موز جواب جیمینو داد
کوک: هیونگ تو برام عینه موزی
![](https://img.wattpad.com/cover/319026683-288-k812774.jpg)
YOU ARE READING
Seven
Fanfictionکاپل اصلی:کوکمین 🔞kookmin🔞 A little part of story: بلند شد، پاهاشو روی تخت دو طرف پسر گذاشتو روش خیمه زد چشمای جیمین از این حرکت تغییر سایز داد جیمین:کوک کوک هومی کردو بوسه ای روی پیشونی پسر زد این رفتار پسر کلافش کرده بود و حاضر بود برای برگر...