Jin
تو کافه نشسته بود و ب چند روز گذشته فکر میکرد
پنج روز ب طرز مسخره ای هرجا ک میتونست خودش رو چتر کرده بود تا چشمش ب نامجون نیوفته
و واقعا دیگ جایی بجز هتل فکرش نمیرسید ک بهش پناه ببره و فاک ک از موندن توی هتل متنفر بودتوی این پنج روز بیشتر از 10 تا خونه دیده بود ولی هیچکدومشون در حدی نبودن ک کیم سوکجین اعظم رو راضی کنن
هر کدومشون ی مشکلی داشتن یا بهتره بگم سوکجین انقدددر میگشت تا برای هر کدوم ی مشکلی پیدا کنهدیگ واقعا نمیدونست چیکار کنه
از طرفی باید ی فکری ب حال مطبشم میکرد البته قطعا بعد پیدا کردن ی خونه مناسب و مطابق سلیقشی خونه مثل خونه ی پسر عموی عزیزش:)
صدای زنگ تلفنش افکارش رو قیچی کرد
دست برد سمت تلفش و برش داشت
شماره ناشناس بود
شونه ای بالا انداخت و تماس رو وصل کردسوکجین: کیم سوکجین هستم بفرمایید
صدایی از پشت خط آروم "هیونگ" خطابش کرد و باعث شد روی صندلی نیم خیز بشه
سوکجین: جیمین تویی؟
تک خند جیمین از پشت گوشی ب گوشش رسید
جیمین:بله هیونگ خودممسوکجین: وای پسر معلوم هست کجایی؟ اومدن خونتون ولی انگار عوضش کردین
جیمین: بله هیونگ ب گوشم رسید ک اومدی کره و سراغمو گرفتی بخاطر همین زنگ زدم ک ب خونم دعوتت کنم و سرت غر بزنم ک ب من درمورد اومدنت چیزی نگفتی
جین لبخند عمیقی زد
اون پسر همیشه نقش فرشته ی نجاتش رو داشت
البته جیمین برای همه اینطور بودسوکجین: باور کن یهویی شد
جیمین: بهونه نیار هیونگ..اگ واقعا پشیمونی تا نیم ساعت دیگ خودتو برسون اینجا اون موقع شاید ببخشمت
بلافاصله بعد از تموم شدن حرف جیمین صدای جانگ کوک از اون طرف خط ب گوشش رسید
جانگ کوک: هیونگ ب نفعته ک تهدیدش رو جدی بگیری اینو داری از ی سابقه دار میشنویجین خنده ای کرد
سوکجین:حتما جدی میگیرم.. آدرس رو برام بفرست قراره نیم ساعت دیگ اونجا چتر شم
.
.
.
.جونگ کوک همونطور ک ظرف میوه رو روی میز میذاشت هولی ب ظرف شیرینی داد تا از دست جیمینی ک برای رسیدن بهش کلی تلاش کرده بود دورش کنه
جیمین اخماشو تو هم کشید
نیشگونی از باسن کوک گرفت و لب ب اعتراض باز کردجیمین: چرا نمیذاری بخورم ها؟ میدونی چقدر برای رسیدن بهش تلاش کردم و خودمو کش دادم؟
جانگ کوک: دکترت خوردن شیرینی رو ممنوع کرده
جین ابرویی بالا انداخت
جین: چیزی شده ک کارت ب دکتر کشیده؟
YOU ARE READING
Seven
Fanfictionکاپل اصلی:کوکمین 🔞kookmin🔞 A little part of story: بلند شد، پاهاشو روی تخت دو طرف پسر گذاشتو روش خیمه زد چشمای جیمین از این حرکت تغییر سایز داد جیمین:کوک کوک هومی کردو بوسه ای روی پیشونی پسر زد این رفتار پسر کلافش کرده بود و حاضر بود برای برگر...