کوک سرشو بلند کرد و تو چشمای جیمین نگاه کرد
کوک:خب الان قبولم میکنی یا رد؟جیمین:کوک اینو من نباید بگم اون پسر باید بگه
کوک:چرا..تو باید بگی
کوک:چون اون پسر تویی
جیمین ساکت شد
تعجب کرده بود
فقط ب ی چیزی فکر میکرد..چیزی ک ب زبون آوردشجیمین:بابا میکشتمون
با ترس گفت چون واقعا از اون مرد میترسید
اما هنوزم بهش میگفت بابا چون فقط کافی بود اون مرد ی معذرت خواهی کوچیک بکنه اون موقع بود ک جیمین میبخشیدش و مثل پروانه دورش میچرخیدکوک پوزخندی زد
کوک:ب اون عوضی فکر نکن..من دوست دارم و ازت محافظت میکنم حتی بیشتر از قبل..میدونم ک برادریم و هم خون ولی حقیقتا کوچکترین اهمیتی ب این موضوع نمیدمجیمین آب دهنشو قورت داد
ضربان قلبش ب شدت بالا رفته بود و همین دلیل حرکت سریع قفسه ی سینش بودجیمین:کوک تو میدونی من تجربه ی خوبی نداشتم..ممکنه نتونیم رابطه برقرار کنیم
کوک:هیونگ بنظرت لازمه این حرفارو ب کسی بزنی ک هر ثانیه باهاته و حتی از ساعات دستشویی رفتنتم خبر داره؟من تورو برای سکس نمیخوام
جیمین با پلکای لرزون ب برادرش خیره بود
کوک پوف کلافه ای کشید
کوک:بذار جور دیگ پیش بریم..تو دوسم داری؟ن ب عنوان برادر..ب عنوان ی..جیمین بهش اجازه نداد حرفشو کامل کنه
جیمین:دوست دارم ولی میترسم..هم از هوسوک هم از بابا..اونا میتونن خیلی..
حرفش با قرار گرفتن لبای کوک روی لباش خفه شد
کوک با احساس میبوسیدش اما جیمین جوابی بهش نمیداد
همچنان با عقل و قلبش درگیر بود
درگیری ای ک تنها برندش قلبش بود ب همین دلیل چشاشو بست و با کوک همراهی کرد.
.
.Jimin
کل آرامگاه رو برای پیدا کردن خاکستر مادرش گشته بود
اما کوچکترین ردی ازش نبودیک ساعت پیش ک بعد از لغو قراردادش با باشگاه برای آرامش گرفتن و تعریف کردن اتفاقات چند وقت اخیر برای مادرش ب آرامگاه میومد اصلا فکرشم نمیکرد ک با همچین چیزی روبرو بشه
با خودش فکر کرد شاید درست نگاه نکرده
اما... امکان نداشت اشتباه کنه
هیونگش و کوک از اون مکان ب عنوان "پاتوق پارک جیمین" یاد میکردن و این ب این معنی بود ک زیادی اونجا رفت و آمد داشتوقتی ب آرامگاه رسید و با عکس دیگ ای بجای عکس مادرش روبرو شد حس کرد واقعا پاهاش جون نداره
صدا:آقای جئون دنبال چیزی میگردین؟
با شنیدن صدای مردی ب سمتش برگشت و با مسئول آرامگاه مواجه شد
YOU ARE READING
Seven
Fanfictionکاپل اصلی:کوکمین 🔞kookmin🔞 A little part of story: بلند شد، پاهاشو روی تخت دو طرف پسر گذاشتو روش خیمه زد چشمای جیمین از این حرکت تغییر سایز داد جیمین:کوک کوک هومی کردو بوسه ای روی پیشونی پسر زد این رفتار پسر کلافش کرده بود و حاضر بود برای برگر...