❌️این پارت ادامه ی پارت قبله..سو اگ پارت قبلو نخوندین اول اونو بخونین❌️
Namjoon
چشماش رو باز کرد
روی تختش بود
دستی کنارش کشید و با حس نبودن جین روی تخت غلطی زد و چشماشو باز کردجین روی تخت نبود
چشماشو برای پیدا کردنش دورتا دور اتاق چرخوند ولی با چیزی ک فهمید چشماش تا آخرین حد باز شدن و ویندوزش کامل بالا اومداون تو ی اتاق دیگ بود...
.
.
.از حموم اومد بیرون و دستی ب صورتش کشید
خوابی ک دیده بود باعث شده بود بهم بریزهودف؟!
کیم سوکجین هیونگش بودو نامجون ب چشم ی برادر بهش نگاه میکرد
بدتر از همه این ک اون حتی گی نبود
پس خوابی ک دیده بود دقیقا چ فاکی بود؟!عجیب بود اما حس میکرد اون نامجونی ک توی خواب دیده خودش نیست و فقط زیادی شبیهشه
صرف نظر از اینکه نامجون گی نبود و ب هیونگش هم چشم نداشت، اون هیچوقت از کلمه ی "بیب" توی مهاوراتش استفاده نمیکرد
شاید گاهی کلمه ی "بیبی" رو ب زبون میاورد اما هیچوقت "ی" آخرشو حذف نمیکرد چون از این کار بدش میومدسخت تو افکارش غرق بودو این موضوع ک چطور باید با هیونگش مواجه بشه رو ب کل از یاد برده بود
درسته کار بدی نکرده بود اما خوابی ک دیده بود برای نامجون از صدتا گناه کبیره و نامردی در حق هیونگش بدتر بودب سمت آشپزخونه رفت تا ی چیزی بخوره بلکم بتونه از شر این افکار خلاص بشه
غافل از اینکه هیونگ عزیز تر از جانش توی آشپزخونه در حال صبحونه خوردن بود:).
.
.
.
.جانگ کوک: هه میبینم ک من از همتون مرد ترم
با پوزخند گفت و با ی غرور کاذب ب دوتای دیگ خیره شدتهیونگ:خفه شو باباااا..داری میبینی ک ماله من دورتر میره
جیمین:گم شین هردوتون..من فقط آب کم آوردم..باید بیشتر آب میخوردم
تهیونگ:این دیگ مشکل خودته
بلافاصله بعد از این حرفش در با شدت باز شدو هر سه شون با ی سنجاب متعجب و شاید کمی عصبی مواجه شدن
هوسوک:چ غلطی دارین میکنین؟
در حالی ک با تعجب ب دونسنگاش خیره بود گفتجانگ کوک و تهیونگ هردو با لبخند و چشمایی ک میگفت تو بگو ب جیمین نگاه کردن
جیمین چشماشو تو حدقه چرخوندفلش بک ده دقیقه قبل
هر سه تاشون تو اتاق جانگ کوک نشسته بودن و گیم میزدن
جیمین ک برای بار سوم برده بود با غرور ب دوتای دیگ نگاه کرد
جیمین:حالا کی مرد تره؟جانگ کوک:محض اطلاعت مرد بودن هیچ ربطی ب گیم نداره
جیمین:پس ب چی ربط داره آقای بازنده؟
جانگ کوک پوزخندی زدو با نگاهی ک ازش شیطنت میبارید ب پایین تنه ی جیمین نگاه کرد
جیمین چشم غره ای بهش رفت
جیمین:محض اطلاعت باید بگم ک سایزم دست خودم نیست..درضمن خیلیم تفاوت سایز نداریم..همش دو سانتهجانگ کوک:اوووو..دو سااانت
تهیونگ با قیافه ی متفکری ک شرط میبندم حتی ادیسون موقع اختراع لامپ اون سیسو نگرفته بود ب حرف اومد
تهیونگ:میتونیم ی کاری کنیمو ده دقیقه بعد هر سه تاشون توی دستشویی بودنو مسابقه میدادن ک جیش کی دورتر میره
پایان فلش بک
هر سه شون با لبخند خر شرک طوری ب هیونگشون ک رسما دود از کلش بلند میشد خیره شدن
هوسوک:همه جارو ب گند کشیدییییییییییین
دادی ک زد حتی یونگی رو هم از اتاقش بیرون کشیدجانگ کوک:هیونگ غلط کردیم تمیزش میکنیم
هوسوک:همین کارم باید بکنین
و فقط چند دقیقه طول کشید تا نفری ی فرچه بهشون بده و مجبورشون کنه دیوارای دستشویی رو بسابن
.
.
.
.ولنتاینتون مبارک💜
576 کلمه..

YOU ARE READING
Seven
Hayran Kurguکاپل اصلی:کوکمین 🔞kookmin🔞 A little part of story: بلند شد، پاهاشو روی تخت دو طرف پسر گذاشتو روش خیمه زد چشمای جیمین از این حرکت تغییر سایز داد جیمین:کوک کوک هومی کردو بوسه ای روی پیشونی پسر زد این رفتار پسر کلافش کرده بود و حاضر بود برای برگر...