twenty one

432 38 1
                                    

❌️این پارت ادامه ی پارت قبله..سو اگ پارت قبلو نخوندین اول اونو بخونین❌️





Namjoon

چشماش رو باز کرد
روی تختش بود
دستی کنارش کشید و با حس نبودن جین روی تخت غلطی زد و چشماشو باز کرد

جین روی تخت نبود
چشماشو برای پیدا کردنش دورتا دور اتاق چرخوند ولی با چیزی ک فهمید چشماش تا آخرین حد باز شدن و ویندوزش کامل بالا اومد

اون تو ی اتاق دیگ بود...

.
.
.

از حموم اومد بیرون و دستی ب صورتش کشید
خوابی ک دیده بود باعث شده بود بهم بریزه

ودف؟!
کیم سوکجین هیونگش بودو نامجون ب چشم ی برادر بهش نگاه میکرد
بدتر از همه این ک اون حتی گی نبود
پس خوابی ک دیده بود دقیقا چ فاکی بود؟!

عجیب بود اما حس میکرد اون نامجونی ک توی خواب دیده خودش نیست و فقط زیادی شبیهشه
صرف نظر از اینکه نامجون گی نبود و ب هیونگش هم چشم نداشت، اون هیچوقت از کلمه ی "بیب" توی مهاوراتش استفاده نمیکرد
شاید گاهی کلمه ی "بیبی" رو ب زبون میاورد اما هیچوقت "ی" آخرشو حذف نمیکرد چون از این کار  بدش میومد

سخت تو افکارش غرق بودو این موضوع ک چطور باید با هیونگش مواجه بشه رو ب کل از یاد برده بود
درسته کار بدی نکرده بود اما خوابی ک دیده بود برای نامجون از صدتا گناه کبیره و نامردی در حق هیونگش بدتر بود

ب سمت آشپزخونه رفت تا ی چیزی بخوره بلکم بتونه از شر این افکار خلاص بشه
غافل از اینکه هیونگ عزیز تر از جانش توی آشپزخونه در حال صبحونه خوردن بود:)

.
.
.
.
.

جانگ کوک: هه میبینم ک من از همتون مرد ترم
با پوزخند گفت و با ی غرور کاذب ب دوتای دیگ خیره شد

تهیونگ:خفه شو باباااا..داری میبینی ک ماله من دورتر میره

جیمین:گم شین هردوتون..من فقط آب کم آوردم..باید بیشتر آب میخوردم

تهیونگ:این دیگ مشکل خودته

بلافاصله بعد از این حرفش در با شدت باز شدو هر سه شون با ی سنجاب متعجب و شاید کمی عصبی مواجه شدن

هوسوک:چ غلطی دارین میکنین؟
در حالی ک با تعجب ب دونسنگاش خیره بود گفت

جانگ کوک و تهیونگ هردو با لبخند و چشمایی ک میگفت تو بگو ب جیمین نگاه کردن
جیمین چشماشو تو حدقه چرخوند

فلش بک ده دقیقه قبل

هر سه تاشون تو اتاق جانگ کوک نشسته بودن و گیم میزدن

جیمین ک برای بار سوم برده بود با غرور ب دوتای دیگ نگاه کرد
جیمین:حالا کی مرد تره؟

جانگ کوک:محض اطلاعت مرد بودن هیچ ربطی ب گیم نداره

جیمین:پس ب چی ربط داره آقای بازنده؟

جانگ کوک پوزخندی زدو با نگاهی ک ازش شیطنت می‌بارید ب پایین تنه ی جیمین نگاه کرد

جیمین چشم غره ای بهش رفت
جیمین:محض اطلاعت باید بگم ک سایزم دست خودم نیست..درضمن خیلیم تفاوت سایز نداریم..همش دو سانته

جانگ کوک:اوووو..دو سااانت

تهیونگ با قیافه ی متفکری ک شرط میبندم حتی ادیسون موقع اختراع لامپ اون سیسو نگرفته بود ب حرف اومد
تهیونگ:میتونیم ی کاری کنیم

و ده دقیقه بعد هر سه تاشون توی دستشویی بودنو مسابقه میدادن ک جیش کی دورتر میره

پایان فلش بک

هر سه شون با لبخند خر شرک طوری ب هیونگشون ک رسما دود از کلش بلند میشد خیره شدن

هوسوک:همه جارو ب گند کشیدییییییییییین
دادی ک زد حتی یونگی رو هم از اتاقش بیرون کشید

جانگ کوک:هیونگ غلط کردیم تمیزش میکنیم

هوسوک:همین کارم باید بکنین

و فقط چند دقیقه طول کشید تا نفری ی فرچه بهشون بده و مجبورشون کنه دیوارای دستشویی رو بسابن

.
.
.
.



ولنتاینتون مبارک💜

576 کلمه..

SevenWhere stories live. Discover now