part 12

347 93 160
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.
(وی اصلا به روی خودش نمیاره داشت یادش میرفت امروز باید پارت بذاره🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️)

بعد از اینکه با کلی اصرار ییبو و سونگیون رو به خونه فرستاد، خودش هم به خونه برگشت. وارد خونه شد و با خستگی خودش رو روی مبل انداخت.

با دیدن میز دست نخورده صبحونه یاد ایان افتاد، نفسش رو با کلافگی بیرون داد. این پسر با غذا نخوردن میخواست خودش رو بکشه؟ اصلا چطوری تا الان زنده بود؟ نکنه فتوسنتز میکرد؟

بیخیال فکر کردن به این ها شد و بعد از جمع کردن میز، دوتا نودل فوری آماده کرد و بعد از به صدا در اوردن در اتاق، وارد شد. مثل تمام این چند روز، ایان روی تخت نشسته بود و از پنجره بزرگ اتاقش به بیرون نگاه میکرد.

لو: بازم غذاتو نخوری

سینی حاوی ظرف های نودل رو روی تخت گذاشت.

لو: برات غذا اوردم باهم بخوریم...لطفا لج نکن

ایان بی حس به طرفش برگشت و نگاهی بهش انداخت.

لو: خواهش میکنم مطمئن باش ژان و کریس و تائو حاضر نیستن تو رو توی این حال ببینن

میدونست این حرف تاثیر خودش رو میذاره و همینطورم شد. ایان نفسش رو بی صدا بیرون داد و ظرف رو برداشت.

توی سکوت مشغول خوردن غذاشون بودن که سوال لوهان سکوت بینشون رو شکست.

لو: انقدر دوسشون داری؟ یا باید بگم انقدر ژان رو دوست داری؟

ایان: چرا این رو میپرسی؟

لحنش درست شبیه ژان بود. ییبو حق داشت این بچه واقعا تربیت شده اون بود.

_ اخه نه فقط تو بلکه بقیه افراد عمارت هم دوسش دارن و بهش وفادارن

+ هرکدوم از ما برای دوست داشتن و وفادار بودن بهش دلیلی داریم

_ دلیل تو چیه؟

+ زندگیمو نجات داده

_ وارد کردن تو به دنیای خطرناک خلاف و مافیا نجات دادن زندگیه؟

+ منظورم این نبود و حتی اگه این بود هم بازم زندگیمو نجات داده بود

_ پس منظورت چی بود؟ چطوری زندگیت رو نجات داده؟

+ غذام تموم شد میتونی بری بیرون

_ ایان

+ نمیخوام جوابت رو بدم برو بیرون

لوهان که دید اصرارش بی فایده اس بعد از برداشتن سینی ظرف ها از اتاق بیرون رفت. شاید بهتر بود از خود ژان میپرسید، نمیتونست کنجکاویش رو کنترل کنه.

به شدت دلش میخواست بدونه چرا ایان انقدر برای ژان مهم بود و به نظرش اون تنها کسی بود که میتونست جوابش رو بده.

ATHERIS (S2)Where stories live. Discover now