part 26

367 82 214
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها، چون وااقعا با شرایط سختی آپ کردم.

ییبو هرکاری کرد موفق نشد ذره ای توجه ژان رو جلب کنه. ژان دوباره به وضوح نادیده اش میگرفت و این خسته اش کرده بود. اون داشت به خاطر نگرانی برای ژان دیوونه میشد و اونوقت ژان انقدر بی رحمانه باهاش رفتار میکرد.

قبول داشت کمی تند رفته بود ولی ژان هم باید بهش حق میداد، میدونست ییبو دوستش داره و بهش اهمیت میده و اینطوری رفتار میکرد.

با خستگی به ژان که از در اداره بیرون رفت نگاه میکرد که گرمای دستی رو روی شونه اش حس کرد. برگشت و به صاحب دست نگاه کرد.

_ سونگ گه

سونگ: چیشد؟

_ هیچی گه هیچی انگار موجود نامرئیم

+ بهتره بریم خونه حرف بزنیم. امشب من و لوگه میایم پیشت

_ بگو دنبال بهونه میگردی باز خونه من چتر شی

+ چقدر بی لیاقتی تو

_ یعنی نمیای؟

+ راه میوفتی یا ما زودتر از تو بریم

و بدون اینکه منتظر جواب ییبو بمونه راه افتاد. ییبو لبخند محوی زد و دنبالش رفت، اینکه میدید گه گه هاش انقدر هواش رو دارن قلب شکسته اش رو گرم میکرد.

حدود یک ساعت بعد هر سه تاشون توی آشپزخونه پشت میز نشسته بودن و مشغول خوردن نودل های فوری ای بودن که لوهان آماده کرده بود.

به خاطر ماموریت فرصت نکرده بودن شام بخوردن و حالا گرسنگی اجازه نمیداد کاری جز غذا خوردن انجام بدن. لوهان اخرین لقمه اش رو هم خورد و تکیه داد.

لو: سونگ گفت چیکار کردی. کارت اشتباه بود ییبو

_ میدونم گه خودم میدونم ولی بهم حق بده عصبی بودم تو که اون کبودی های کوفتی و ........

لو: اره ییبو اون چیزهایی که تو دیدی رو ماهم دیدیم ولی خودش هم تحت فشاره

_ میدونم گه من سعی کردم ازش عذرخواهی کنم ولی اصلا منو نمیبینه

چشم هاش قرمز شده بود و صداش میلرزید. تقریبا یک ماه بود که ژان به اداره اومده بود و تمام تلاش های ییبو بی نتیجه بود.

_ خسته شدم گه. منم به اندازه ژان درد کشیدم و تازه دردی که من کشیدم بیشتر بود من فکر میکردم کسی که عاشقشم رو با دست های خودم به کام مرگ فرستادم. میدونم همین اون رو هم آزار میده ولی برای من سخت تر بود. این تنبیه دیگه زیادیه، دیگه نمیکشم گه خسته شدم. اینکه میبینم درد میکشه و حاضر نیست بذاره کنارش باشم و بهم تکیه کنه. اینکه حتی منو نمیبینه داره میکشتم

تمام مدتی که حرف میزد لوهان با ناراحتی و سونگ با خشم نگاه میکرد. ییبو برای لوهان و سونگیون خیلی عزیز بود و کافی بود کسی اذیتش کنه، براشون مهم نبود کیه باید تاوان پس میداد. ولی حالا به خاطر علاقه ییبو به ژان کاری نمیتونستن بکنن.

ATHERIS (S2)Where stories live. Discover now