part 40 (last part)

540 104 282
                                    

با وجود بی مهری ها و کم لطفی هاتون آپ شد، پس لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

بریم برای پارت آخر اتریس...

پشت در ایستاد و در زد از ذوق تو پوست خودش نمیگنجید. صدای قدم های ژان که به در اپارتمان نزدیک میشدن رو که شنید ورقه رو پشت سرش نگه داشت.

ژان در آپارتمان مشترکش با ییبو رو باز کرد و با دیدین ایان همزمان متعجب و خوشحال شد. به طرز عجیبی ایان این روزا کم پیدا شده بود.

+ ایان

ایان: سلام

در مقابل لبخند شیرین ایان اونم لبخند زد. در حالی که از جلوی در کنار میرفت و با دست به داخل اشاره میکرد گفت:

+ سلام بیا تو ... چیشده یادی از ما کردی من که دیگه داشتم از اینکه منو هنوز یادته نا امید میشدم

دوتاشون روی مبل نشستن .

ایان: ژان گههه این چه حرفیه؟ درضمن شما که امروز از سفر اومدی

و قبل اینکه ژان جوابی بهش بده از ذوق، بی مقدمه برگه ای که پشتش پنهان کرده بود رو تو دستای ژان گذاشت. ژان متعجب برگه رو برگردوند و با دیدن متن روش چشماش گشاد شد. اول یه نگاه به برگه بعد به ایان و مجددا این حرکتو تکرار کرد

+ ایان تو ....

ایان در حالی که نیشش تا ته باز بود.

ایان: آره من تو دانشکده ی افسری قبول شدم

ژان با لبخند خودش رو جلو کشید و بغلش کرد.

+ آفرین پسررر پس بگو این چند وقته نبودی چیکار میکردی

ایان: اوهوم ..... ژان گه بالاخره دارم مثل شماها پلیس میشم

ژان با خنده به خاطر خودشیفتگی پسری که خودش تربیتش کرده بود، ازش جدا شد.

+ بچه تو تازه برگه قبولیتو گرفتی راه درازی داری تا مثل گه گه هات بتونی چنین مامور های تاپ و باهوشی بشی

ایان: البته که حق با شماست قربان

و جفتشون خندیدن. ژان به چهره ی کم سنش نگاه کرد به عادت گذشته دستشو توی چالای لپش فرو کرد.

+ بالاخره ایان کوچولوی من داره بزرگ میشه بنظرم وقتشه باز نشسته بشم

ایان: اما شما حتی جوون تر از من میزنید ژان گه

و تهش چشمک شیرینی بهش زد. ژان یکی به بازوش کوبید.

+ از بس پیش اون پسرا موندی تورم عین خودشون کردن خوبه باز لوهان و کریس هستن من یکم امید داشته باشم وگرنه اگه زیر دست اون تائو و سونگیون میموندی حتی نمیخوام تصور کنم چه اعجوبه ای رو دستم میموند

ATHERIS (S2)Where stories live. Discover now