part 36

395 80 96
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

دارن: کجا داری منو میبری الان؟

سونگ: چقد حرف میزنی بیا خودت میفهمی

دارن هوفی گفت و قدماشو سریع کرد تا به سونگیون که با سرعت زیادی قدم برمیداشت برسه.

دارن: وای لااقل آروم تر برو پام شکست

سونگ: عین پیرا داری غرغر میکنی دودقیقه حرف نزن ... بیا رسیدیم

و جلوی اتاق ییبو و ژان ایستاد.

دارن: اینجا اومدیم چیکار؟

سونگ: مگه اون اطلاعات کوفتی رو از من نخواستی؟

دارن گیج آره ای گفت.

سونگ: خب دیگه دست ییبوئه باید از اون بگیرم بدم بهت فهمیدی جناب؟

دارن: آها....آهاااا اوکی

سونگیون نگاه عاقل اندر سفیهی به دارن که تازه دوزاریش افتاده بود انداخت و خواست در بزنه که صدای فریادی دستشو تو هوا خشک کرد.

"مقصر مرگ دیلان تویی، قبول نکردن تو، حقیقتو تغییر نمیده"

سونگیون متعجب با اخم ریزی روی صورتش به طرف دارن برگشت و تهِ چهرش حالت عجیبی رو حس کرد.

مردد موند که در بزنه یا نه حس کرد اگه وسط بحث مزاحم نشه اون مرد که به ظاهر یکی از نزدیکان دیلان می اومد با حرفای مزخرفش بیشتر به ژان زخم میزنه. پس بعد از دو تقه ی محکم به در بعد از شنیدن "بیا تو" ی نسبتا آروم ییبو درو باز کرد و داخل رفت.

دارن دو قدم پشتش اومد اما بعد چند قدم دیگه حس کرد کسی پشتش نیست؛ برگشت و دارن رو دید که با حالت عجیبی به چیزی خیره بود رد نگاهشو گرفت و به همون مرد رسید که با چهره ای لبالب انزجار و خشم دارن رو نگاه میکرد. نگاه سونگیون متعجب میون اون دو نفر میچرخید.

ژان که هنوزم درگیر حرفای مرد بود با اخم سر جاش نشسته بود و تو فکر بود. ییبو ام که دست کمی از ژان نداشت با دیدن سونگیون صداش کرد که جو به وجود اومده رو شکست.

_سونگیون چیزی شده؟

سونگیون با صدای ییبو نگاه متعجبشو از اون دوتا گرفت و به ییبو دوخت. نزدیک تر رفت و جلوی میزش ایستاد هنوزم یکم ذهنش درگیر اون دوتا بود در نتیجه گیج میزد

سونگ: چی ... آها اومدم اون پرونده قتل جدیده رو بگیرم

_ آها یه لحظه صبر کن

خم شد پرونده رو بده که بابای دیلان از جاش بلند شد لحنش سراسر از کینه و نفرت و حرص بود.

باباش: من دیگه میرم نمیتونم جایی بمونم که قاتل پسرم و عامل تمام در به دری هاش اونجا وایستاده باشه

ATHERIS (S2)Where stories live. Discover now