part 31

402 82 201
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

چند دقیقه معطل کرد تا ییبو لباس بپوشه و بعد با زدن ضربه کوتاهی به در جهت احتیاط وارد اتاق شد و با دیدن ییبو که لباس پوشیده بود و فقط بالا تنش برهنه بود نامحسوس نفسش رو بیرون داد. لبخند محوی زد و جلو رفت، همونطور که مینشست پرسید:

+ درد که نداری؟

_ راستشو بگم؟

+ برای چی دروغ بگی؟

_ اخه تو همیشه در جواب این سوال دروغ میگی

با این حرفش ژان چند ثانیه سکوت کرد و بعد با صدای آرومی گفت:

+ من مجبور بودم دروغ بگم ولی تو نیستی پس راستش رو بگو

_ یکم درد میکنه ولی خب مسکن ها آرومش میکنه

ژان پشت سرش نشست و باند ضد آب روی زخمش رو برداشت. نگاهی به بخیه های زخمش انداخت و بغضی که داشت توی گلوش شکل میگرفت رو قورت داد. همونطور که داشت زخمش رو ضدعفونی میکرد گفت:

+ متاسفم ییبو این زخم به خاطر من روی بدنت افتاده

_ این زخم در مقابل درد و زخم های تو چیزی نیست خودتو سرزنش نکن

با این حرف ییبو چهره ژان توی هم رفت و باند رو روی زخمش چسبوند ولی از جاش تکون نخورد. ییبو که انگار متوجه حالش شده بود با صدای آرومی گفت:

_ میخوای راجبش حرف بزنی؟ میخوام بدونم چی کشیدی

وقتی سکوت ژان رو دید به طرفش چرخید و بازوش رو گرفت.

_ ژان بسه....بسه هرچی خودتو محکم نگه داشتی

ژان بدون اینکه سرش رو بلند کنه باند این طرف بدن ییبو که درست زیر ترقوه اش بود رو برداشت و بعد ضدعفونی کردنش باند جدید رو جایگزین کرد.

_ ژان خواهش میکنم من میفهمم این چیزا داره از درون نابودت میکنه

ژان بیشتر سرش رو پایین انداخت و سعی میکرد نذاره بغض توی گلوش بشکنه. ییبو خودش رو جلو کشید، ژان رو توی آغوشش گرفت و بدن ظریفش رو به خودش چسبوند. لباش رو به گوش ژان نزدیک کرد و گفت:

_ این دیواری که دور قلبت کشیدی رو ذره ذره میشکنم و به تمامش نفوذ میکنم... چه بخوای چه نخوای

نفس های گرمش روی گوش و گردن ژان پخش میشد و باعث میشد ژان توی خلسه ای فرو بره، کم کم بدنش توی آغوش ییبو شل بشه و آروم بگیره.

ییبو لبخندی از این حالتش زد و موهای نرم و مشکیش رو نوازش کرد.

_ من مجبورت نمیکنم ولی میخوام هرچی تو دلت هست رو باهام شریک بشی. نمیخوام درد کشیدنت رو ببینم ژان. با هر دردی که میکشی قلب منم به درد میاد، اینکه نمیتونم کاری برات بکنم باعث میشه بخوام بمیرم. وقتی انقدر ضعیفم که نمیتونم تکیه گاه کسی که دوستش دارم باشم پس وجودم به چه دردی میخوره؟

ATHERIS (S2)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن