فروشنده سریع قفس حیونی که روی میزش بود رو برداشت و سمت تهیونگ گرفت
فروشنده: بفرمایید اینم کلید قفسش
_خوبه ولی قبلش باید مطمئن شم خودشه
تهیونگ قفس رو روی میز گذاشت و پارچه ای که روی قفس بود رو برداشت و سرش رو خم کرد و به دخال قفس نگاه کرد که یک دفعه یه خرگوش چشم درشت خوشگل به سمت درقفس اومد و اول بو کرد بعدش که فهمید بوی اشناییه بینی صورتیش رو به در قفس کشید تهیونگ لبخند زد و قفل قفس رو با کیلید باز کرد که بلا فاصله خرگوشش پرید توی بغلش و محکم به لباسش چسبید تهیونگ هم سریع گرفتش و نازش کرد
_بلخره مال من شدی خرگوش کوچولو... خب چقدر شد؟
فروشنده: قربان شما گفتید دو برابر پیشنهاد مشتری اخر
تهیونگ کیف پولش رو از توی جیبش دراورد و خرگوشش رو توی قفس برگردوند و از داخل کیف پولش یکی از کارت های بانکیش رو دراورد و به فروشنده داد
_درسته
فروشنده کارت رو از دست تهیونگ گرفت و حساب کردو بهش برگردوند تهیونگ هم کارتو داخل جیبش گذاشت و در قفس خرگوشش رو بست و قفس رو برداشت و از مغازه خارج شد با خوشحالی در ماشینش رو باز کرد و پشت فرمون نشست و قفس رو روی صندلی شاگرد گذاشت و ماشین رو روشن کرد
_دل تو دلم نیس پاتو بزاری توی خونم خرگوش کوچولوی کیوتم
اون طرف ماجرا یونگی و جیمین داشتن توی شهر پیاده قدم میزدن
×جیمین
جیمین سرش رو طرف یونگی چرخوند و بهش نگاه کرد
×از من به عنوان الفات خوشت میاد؟
گونه های جیمین سرخ شد و جیمین دستاش رو روی چشماش گذاشت و لبش رو گاز گرفت
×جوجه خجالتی و کیوت
یونگی دست جیمین رو گرفت و انگشتاش رو بین انگشتای جیمین قفل کرد که چشمش خورد به یه لوازم تحریری دست جیمین رو گرفت و سمت اونجا برد و باهم وارد مغازه شدن
×صورتی دوست داری؟
جیمین داشت به درو ور نگاه میکرد و به این فکر میکرد که چرا اومدن اینجا که با شنیدن صدای یونگی به چشماش خیره شد و اروم سر تکون داد
×خب پس دنبالم بیا
جیمین پشت سر یونگی راه رفت و به قفسه ها که پر دفتر و دفترچه های فانتزی رنگی بودن نگاه کرد
×خب هر کدومو که دوست داری بردار توش حرفاتو بهم بگو من ارزو میکنم که اولین دفتری که توش مینویسی قبل اینکه تموم بشه دیگه ازش استفاده نکنی و بتونی با زبونت دوباره حرف بزنی
جیمین لبخند دلربایی به حرفای یونگی زد یونگی هم با دیدن لبخند جیمین ضربان قلبش بالا رفت
×لعنتی من اخرش از زیبایی تو پس میوفتم بردار بریم تا دیونه تر نشدم
جیمین یه دفتر چه صورتی 100 برگ با یه دفتر 100 برگ صورتی فانتزی برداشت
×برو اینا رو بزار رو میز تا من میام
جیمین اروم سر تکون داد و سمت میزی که فروشنده پشتش منتظر بود رفت یونگی هم یه مداد رنگی 120 رنگه برداشت با یه دفتر نقاشی صورتی خواست بره که چشمش به ست صورتی کوله پشتی و جامدادی صورتی افتاد
×اینا رو هم میگیرم
یونگی ست جامدادی و کوله پشتی رو برداشت و سمت فروشنده رفت جیمین با تعجب به وسایل و بعد به یونگی نگاه کرد یونگی در جواب نگاه متعجب جیمین یه چشمک بهش زد که جیمین با لپای سرخ اب دهنش رو قورت داد و سرش رو پایین انداخت بعد حساب کردن یونگی همه وسایل رو با یه دستش گرفت و با دست دیگش دست جیمین رو گرفت و به سمت دامپزشکی برگشتن و رفتن اتاق هوسوک و مثل همیشه یونگی بدون در زدن رفت داخل هوسوک که مشغل نوشتن چیزی بود به یونگی و جیمین نگاه میکنه و لبخند میزنه
~خوش گذشت؟
×اره
~خب خب تعریف کن کجا ها رفتین
×رفتیم یکم برای جیمین خرید کردیم
هوسوک از روی صندلیش بلند شد و لباس سفیدش رو دراورد و پشت صندلیش انداخت یونگی هم وسایل رو به جیمین داد. جیمین با ذوق زدگی مشما رو از دست یونگی گرفت و روی زمین مطب نشست اول مداد رنگی رو برداشت ولی نتونست جلدش رو باز کنه یونگی کنارش زانو زد و چاقوش رو دراورد و به جیمین داد
~نه یونگی خطر داره براش خودت باز کن
×ببخشید ولی جیمین بعد رفع شدن مشکلش باید بره مدرسه هیبریدا جایی که یه........
YOU ARE READING
🐇My Sexy Bany🐇
Fantasyتهیونگ هیچ وقت فکرشم نمیکرد که حیون خونگیش یه پسر بچه کیوت و سکسی باشه تهیونگ حتی نمیدونست این خرگوش خوشگل قراره بدجوری تهیونگو عاشق خودش کنه...... _تو دیگه کی هستی؟ تو خونه من چی میخوای؟ +هیونگ منم هق جونگ کوک..... _چی داری میگی... این غیر ممکنه...