PART 11

199 23 15
                                    

_بیبی میشه ادم بشی تا این لباسا رو تست کنم ببینم اندازت هستن یا نه

جونگ کوک به حالت انسانیش برگشت تهیونگ باز با دیدن تن لخت کوک اب دهنش رو قورت داد و سریع یه باکسر از بین لباسایی که براش خریده بود بهش داد خوشبختانه همه لباسا اندازش بود و همشون هم بهش میومدن تهیونگ یه لبخند عمیق به پسرک کیوتش زد که همون لحظه گوشیش زنگ خورد تهیونگ گوشی رو برداشت و با دیدن اسم هوسوک لبخند زد و تماس رو وصل کرد طبق معمول قبل اینکه حرفی بزنه صدای شاد و سر حال هوسوک تو گوشش پیچید

~الو خوبی ته؟

_مثل همیشه ولی تو انگار خیلی سر حالی

~چه جورم.... میگم تو که امروز جلسه داری خب منم باید برم دکتر میشه کوکی رو بیاری پیش جیمین و یونگی؟ اینطوری هم مطمئنی جاش امنه هم وقتی تو جلسه ای یه بزرگ تر بالا سرشه هم حوصله جیمین و جونگ کوک سر نمیره

_فکر خوبیه

~اوهوم

(یک ساعت بعد)

×سلام تهیونگ

_خوبی مرد؟

×تقریبا

_فک نمیکردم بیدار باشی

×مجبورم بیدار باشم دیگه خب اون خرگوشو بده یخ زدم

جونگ کوک با حالت ناراحتی گفت

+تو نمیای؟

_نه بیبی ولی چی دوست داری وقتی برگشتم برات بیارم

+هیچی فقط زود برگرد ته ته

تهیونگ قلبش دوباره به تپش افتاد و لبخند عمیقی زد

_چشم خرگوشکم

جونگ کوک لبخندی زد و رفت داخل خونه سپ مین

×خب مواظب خودت باش ته شام هم بیا اینجا

_باشه مواظب بچه ها باش خدافظ

یونگی دست تکون داد و سریع رفت داخل خونه و درو بست

×چه سرده هوا

+جیمین نیست؟

×تو اتاقشه هی جیمین بیبی بوی

جیمین با دفتر نقاشیش از اتاقش اومد بیرون و اروم سمت جونگ کوک رفت که همین باعث شد ونگی پوزخندی به بیبی کیوتش بزنه که هنوز بعد اتفاق دیشب نمیتونه درست راه بره
.
.
.
.
_اههه ای بابا مبایلمو جا گذاشتم توف به این شانس

تهیونگ یه نگاهی به ساعت انداخت

_خب مشکلی نیس میرم برش میدارم جلسه 1 ساعت دیگست هنوز وقت دارم

تهیونگ ماشین رو روشن کرد و سمت خونه رانندگی کرد و بعد پنج دقیقه رسید و از ماشین پیاده شد و درخونش رو باز کرد و سمت اتاقش رفت و گوشیش رو برداشت که صدای ناله یه پسر رو شنید که از اتاق بغلی میومد یعنی اتاق جونگ کوک

_یعنی چی...

تهیونگ با شک وارد اتاق جونگ کوک شد و اطراف اتاق رو نگاه کرد که چشمش به گوشی جونگ کوک افتاد

_نکنه همونیه که فکر میکنم....

تهیونگ سمت تخت رفت و گوشی جونگ کوک رو از روش برداشت و به برش گردوند به صفحه اسکرین نگاه کرد یه پسر کیوت که زیر یه مرد قوی هیکل بود و داشت از شدت درد و لذت گریه میکرد تهیونگ پوزخند زد

_پس نیازی به توضیح نیس اون خرگوش کوچولو اونقدرا هم پاک نیس....

تهیونگ اخم کرد

_اگه خودشو لمس کرده باشه چی؟

تهیونگ گوشی جونگ کوک رو خاموش کرد و گذاشت داخل جیب شلوارش و از اتاق جونگ کوک خارج شد و با عجله سمت در خروج خونش رفت و از خونه خارج شد و در رو قفل کرد

_خرگوش کوچولو بعد کارم دارم برات

تهیونگ پوزخندی زد و سوار ماشینش شد و به سمت شرکتش حرکت کرد

(خونه ی سپمین)

جونگ کوک میره دستشویی و جیمین که مشغول کشیدن یه گربه بود و یونگی که به جیمین خیره بود رو تنها میزاره یونگی با لبخند شیطانی سمت هیبرید جوجه ش میره

×چیمی میخوام یه چیزی رو بهت نشون بدم بیبی دنبالم بیا

جیمین با کنجکاوی گفت

÷چ... چی؟

×باید بیای و ببینیش

یونگی دستش رو سمت جیمین دراز کرد و جیمین هم دستش رو گرفت و اروم بلند شد یونگی انگشتاش رو بین انگشتای جیمین گره زد و سمت اتاق مشترکش با هسوک کشید و بعد وارد شذن داخل اتاق درو پشت سر خودشون بست و قفل کرد و جیمین رو هل داد سمت تخت که باعث شد جیمین روی تخت بیوفته

÷ی... یون..

×برگرد جوجه صورتیم

÷چ... چرا

×میدونم درد داری برگرد یکم پماد بزنم

جیمین لبخندی زد و داگ استایل روی تخت نشست یونگی شلوار و شرت جیمین رو پایین کشید و از کشو عسلی کنار تخت لوب و دیلدو برقی که از دیک خودش کوچیک تر بود رو برداشت و سمت جیمین رفت و در لوب رو باز کرد و............

jimin5257
به علت مریض بودنش فعالیت نداشتم ببخشید پنج شنبه بود که ترکم کرد یه حرف قشنگی زد

عشق چیزیه که به اندازه کافی وجود داره برای همه فقط باید ادمش رو پیدا کنی مثل من که همیشه پیشتم و حاضرم جونمو برای اینکه حس کم محبتی نکنی بهت بدم به عنوان داداش بزرگ ترت به عنوان یه رفیق و به عنوان یه پسر عمو..... شهاب غرورم هیچوقت نذاشت بهت بگم چقدر برام مهمی و چقدر دوست دارم تو تنها کسی بودی که همیشه توی بدبختیام کنارم بود و با لبخنداش ارومم میکرد دوست دارم رفیق خوشگل من منتظر من نباش تو توی بهشتی ولی من جهنمیم..

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now