PART 3

266 31 17
                                    

×ببخشید ولی جیمین بعد رفع شدن مشکلش باید بره مدرسه هیبریدا جایی که یه مشت نوخاله متجاوز هستن باید از خودش دفاع کنه یا نه؟ باید بلد باشه یه چاقو دستش بگیره یا نه؟

هوسوک یکم فکر کرد حرف یونگی منطقی بود یونگی همیشه حرفای منطقی میزد هوسوک سرش رو به نشونه درسته تکون میده و میگه

~حق با توعه

یونگی چاقو رو به جیمین میده جیمین هم اروم چاقو رو میگیره و جلد مشمایی مداد رنگیش رو میبره و بسته فلزی مداد رنگی رو باز میکنه و به مداد رنگیاش نگاه میکنه و دست میزنه و برای بار هزارم دل دو مرد بالغ رو میبره

(خونه کیم تهیونگ)

تهیونگ لباساش رو عوض میکنه و سمت اتاقی که توش وسایل 15 سالگیش چیده شده بود رفت و در قفس خرگوشش رو باز کرد خرگوشش از توی قفس بیرون اومد و با تمام سرعت دور اتاق دوید و اخرش پرید بغل تهیونگ تهیونگ خنده کوتاهی کرد و خرگوشش رو بوسید و اونو زمین گذاشت و از روی زمین بلند شد

_خوشت اومده کوچولو؟ خوبه اینجا مال تو میشه باورت نمیشه این وسایلو از انباری اوردم و تعمیر و تمیزشون کرد و لوازم مورد نیازت رو از قبل خریدم نمیدونی دل تو دلم نبود تا پاتو بزاری توی این خونه جونگ کوک اسمتم قشنگ.....

تهیونگ با شنیدن صدای جیز جیر تخت برگشت و با دیدن پسر لخت به شدت سفید با موهای بلند و مشکی روی تخت نفسش بند اومد

_تو دیگه کی هستی؟ تو خونه من چی میخوای؟

+هیونگ منم هق جونگ کوک.....

_چی داری میگی... این غیر ممکنه

جونگ کوک بغض کرد و زد زیر گریه و گفت

+هق هیونگ منم باور هق کن من یه هیبریدم

_این دیگه چی چیه ببین خرگوش من کو؟ هان؟

جونگ کوک اروم چشماش رو میبنده و جلوی تهیونگ دوباره به خرگوش تبدیل میشه تهیونگ با دهن باز به به اون خرگوش نگاه میکنه اروم میره نزدیک و با دیدن چشمای خیس خرگوش مطمئن میشه که درست دیده

_ببینم تو الان میفهمی من چی میگم؟ اگه میفهمی دوباره برگرد به حالت انسان

خرگوش رفت زیر پتو و دوباره تبدیل شد

+حالا باورت شد؟

_تو شوکم

تهیونگ با یا اوری اینکه جونگ کوک لخته سریع برگشت و از اتاقی که جونگ کوک بود خارج شد و گفت

_همینجا باش تا برگردم

تهیونگ یکی از هودیاش و شلوارکاش که براش تنگ شده بود رو برداشت و سمت اتاق جونگ کوک رفت و روی تخت انداختش و گفت

_بپوششون تا بریم پیش هوسوک

+هیونگ هوسوک کیه؟

_بپوش لباسا رو حالا میفهمی خرگوش

+هیونگ میشه هویچ بهم بدی

_باشه کیوتی تو اماده شو فعلا

تهیونگ سریع لباساش رو پوشید و چند تا هویچ برای جونگ کوک شست و سمت اتاق رفت و درو باز کرد با دیدن جونگ کوک توی اون لباسا نفسش برای بار دوم حبس شد تاحالا پسر به زیبایی جونگ کوک ندیده بود

+اخ جوون هویچ جونگ کوک سریع سمت تهیونگ رفت و یه هویچ از داخل ظرف توی دستش برداشت و یه گاز زد و چشماش رو بست و تند تند جوید

_خیله خب بیا بریم

تهیونگ برگشت تا از اتاق بیرون بره که با لحن مظلوم جونگ کوک سرجاش خشک شد

+هیونگی.....

تهیونگ برگشت و بهش نگاه کرد

_لعنتی میخوای با این نوع خرفزدنت منو بکشی...؟

+ها؟

تهیونگ سعی کرد به قیافه کیوت و خنگ جونگ کوک نخنده و یکم موفق شد

_چی میخواستی بگی خرگوش؟

+اوممم میشه این هویچا رو با خودم بیارم دلم نمیاد تنهاشون بزارم از تنهایی دلشون میگیره

تهیونگ اینبار بلند خندید و گفت

_باشه بیارشون بانی کوچولو

+تو بهترین هیونگ دنیاییییی

تهیونگ لبخندی زد و دست جونگ کوک رو گرفت و دنبال خودش کشوند و یه جفت دمپایی که برای خودش کوچیک شده بود به جونگ کوک داد و جونگ کوک هم دمپایا رو پوشید و پشت سر تهیونگ از خونه خارج شد

(مطب هوسوک)

~یونگی

×هوم؟

~هوم چیه؟ گفتم درست حرف بزن

×ادای منو درنیار هوسوک

هوسوک خندید و به تختی که بیمار روش میخوابید اشاره کرد

~امروز روز واکسنته هر سالته

یونگی چشماش رو چرخون و از روی مبل داخل مطب بلند شد سمت تخت رفت و روش نشست

×جیمین هم باید بزنه؟

~اره بهتره اول تو بزنی تا اون فک کنه درد نداره و نترسه

هوسوک بند رو دور دست یونگی بست و جیمین رو.....

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now