PART 5

259 27 19
                                    

~چرا هست هیبرید ها اواخر دوره بلوغ یعنی توی 18 سالگی هیت یا رات میشن حواست باشه جونگ کوک هم به نظر میاد اخرای 17 سالگیشه... جونگ کوک

+بله؟

~متولد چه ماهی و چه سالی هستی؟

+ 23 اوریل 2005

~خب تقریبا یه ماه دیگه تولدشه

_مگه خرگوشا هم میدونن کی به دنیا میان

+هیبریدم خرگوش کامل که نیستم

~این همون خرگوشی نیست که مد تظرت بود بخری؟

_چرا همونه

~میدونستی هیبریده؟

_من حتی نمیدونستم هیبرید چیه باورم نشد وقتی تبدیل به ادم شد گفتش هیبریدم گفتم هوسوک قبلا درباره هیبرید یه چی گفته بود گفتم بیارمش پیشت

~خوبه یادت مونده

_راستی با یونگی کات کردی؟

~نه چرا اینو میگی ما عاشق همیم 3 ساله باهمیم چرا از هم جداشیم

_پس مای لاو جدید کیه اقای سانشاین؟ همون مو صورتیه

~سومین عضو رابطه مون

_اسمش چیه

~جیمین همونی که گفتم هیبریده

_کی گفتی؟

هوسوک چشماش رو چرخوند و طبق معمول تهیونگ به حرفاش گوش نمیداد

+گفتش که گفت یونگی و جیمین هم مثل ممنن بهت نشونشون میده میشه منم بیام ببینمشون

هوسوک لبخندی به جونگ کوک زد مثل اینکه یکی حرفش رو با دقت گوش میداده

~معلومه اتفاقا اصل کاری تویی

_وایستا ببینم یونگی؟ شوگا دیگه دوست پسرت؟
تیغ
~اره

_اونم هیبریده؟ امکان نداره... البته داره اونم شبیه گربس زیادی شبیه گربه هاس

~اره ..... خب واکسنش رو همین الان میزنم

(خونه هوسوک و یونگی)

یونگی متورش رو توی پارکینگ خونه شون پارک کرد و دست جیمین رو گرفت و وارد خونه شد

×خب جیمین چی دوست داری برات درست کنم؟

جیمین که حواسش به رگ دستای یونگی بود سرش رو سریع به طرف چپ و راست تکون داد و به چشمای یونگی نگاه کرد و توی دفترچش نوشت

÷هرچی خودت دوست دوست داری برای من فرقی نداره

یونگی که داشت ژاکتش رو درمیاورد به دفترچه نگاه کرد

×یعنی من نباید بدونم دوست پسرم چی دوست داره بخوره؟

جیمین سرخ شد و سرش رو پایین انداخت و نوشت

÷جاجاگیمیونگ تو چی؟

×من موچی دوست دارم

یونگی زبونش رو لیسید و تیشرتش رو دراورد و سمت جیمین رفت و جیمینو به ستون پشت سرش کوبید و لباش رو اروم روی لبای جیمین گذاشت و یه بوسه اروم و ملایم رو شروع کرد جیمین لپاش سرخ تر شد و چشماش رو بست و دستاش رو دور گردن یونگی حلقه کرد یونگی بوسه رو خشن تر کرد و بعد اینکه نفس کم اورد از لبای درشت و وسوسه انگیز جیمین دل کند

×لعنتی این دوتا ماهیچه صورتی زیادی درشت و خوشمزن

جیمین صورتش رو توی دستاش قایم کرد ولی از لای انگشتاش به سیکس پکای یونگی نگاه کرد

×از منظره روبه روت خوشت میاد جوجه کوچولو؟

جیمین سرش رو پایین تر انداخت و اروم سرش رو تکون داد یونگی پوزخندی زد و یکی از دستای جیمین رو گرفت و روی سیکس پکاش گذاشت

×چطوره بیبی؟ اونیکی ددیت که دوسشون داره تو چی؟

جیمین انگشتای سردش رو روی شکم گرم یونگی کشید خیلی دلش میخواست تحسینش کنه ولی نمیتونست یونگی یه نگاهی به پایین تنش انداخت

×لعنتی....

جییمین به یونگی که سرش رو به عقب هول داده بود نگاه کرد و بعد دوباره به شکمش نگاه کرد که چشمش به برچستگی شلوار یونگی افتاد جیمین سریع نگاهشو از شلوار یونگی گرفت از زیر دست یونگی در رفت و روی مبل نشست یونگی گیج شده بهش نگاه کرد و سعی کرد تنگ شدن شلوارش رو نادیده بگیره پس شروع کرد به درست کردن جاجاگیمیونگ

(خونه کیم تهیونگ)

تهیونگ یه عالمه لباس برای جونگ کوک گرفته بود و همینطور لوازم ارایش و یه گوشی اون خرگوش بدجوری دلشو برده بود هم به عنوان یه خرگوش هم به عنوان یه انسان

_چطوری میتونه انقدر کیوت باشه... فک کنم باید یه سری قانون بزاریم

تهیونگ از توی اتاقش بیرون رفت و سمت اتاقی که الان مال جونگ کوک بود رفت و وارد اتاق شد جونگ کوک که روی زمین اتاقش نشسته بود و داشت با گوشیش بازی میکرد سریع سرش رو سمت تهیونگ برگردوند

+سلام هیونگ

تهیونگ لبخندی زد و روی زمین روبه روی جونگ کوک چهار زانو نشست

_باید یه سری قانون بزاریم خرگوشکم

+چه قانونایی

_قانون اول شبا سر ساعت 11 میخوابی
قانون دوم صبح ها سعی میکنی ساعت 10 بیدار بشی
قانون سوم شمارت رو به هیچکس نمیدی مگه اینکه من بشناسمش و بدونم کیه
قانون پنجم........

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now