PART 20

159 19 7
                                    

هوسوک از این فرست استفاده میکنه و زبونش رو وارد دهن جیمین میکنه و وقتی نفس کم اورد ازش جدا میشه یونگی جای مارکش رو که به کبوی میزد بوسید

×پسر کیوت من

.
.
.
.
.
.
امروز همون روز مزخرف بود ولی تهیونگ و شوگا هیجان زده بودن چون قرار بود بعد این مراسم کوفتی از عشقاشون خاستگاری کنن

_چرا به هوسوک نمیگی

×میدونه بابا من کل سئولو زیر و رو کردم چون یه حلقه شبیه حلقه خودمون گیر بیارم تا ست باشه

_خیلی ذوق دارم وایتا اگه رد کنه چی

×شتت.... به اینجاش فک نکرده بودم به نظرت ادم مزخرفیم؟

_اره

×هرچند توی مزخرف بودن به پای تو نمیرسم کیم تهیونگ

_هنوزم بیکاری مین یونگی

×الان تو توی اون شرکت فاکی برات ریدن؟

_اره این همه پول ریدن.... هیونگ چرا نمیای پیشم کار کنی بهترین موقعیتو بهت میدم

×اهههههه بابا نمیخوام حوصله ندارم

_تو دلت نمیهواد از پول خودت برای جیمین و هوسوک چیزی بخری و یه ددی جنتلمن باشی

×جنترعن بازی بلد نیستم ولم کن

_تروخدا یونگ با نگاه های تو میتونیم همه رو راضی به قرار داد کنیم

×نگاهای من چشته خیار چنبر دراز؟

_ترسناکه و بوی خون میده

یونگی پوزخند زد

×هوووووم خوبه خوشم اومد

_لطفا بهش فک کن بده مگه فقط یه جا بشینی و بخوابی و موقعیت مناسبی داشته باشی و معروف شی

×فقط بشینمو بخوابم؟

_ارع بعد یکم هم حرف بزنی اون جمله های منطقیت رو حروم من نکن ازش درست استفاده کن

×قبول ولی هرجور داست داشته باشم میام کتشلوار نمیزاره راحت دراز بکشم

_هر جور عشقت کشید پس حله؟

×نه این کارایی که میکم رو انجام بده اماده بود شروع میکنم از فردا

_اوکی بگو

×قهو تلخ تلخ دوست دارم باید توی اتاقم یه مبل تختشو باشه و بالشت و پتو همین

_تم اتاقت مشکی طلایه

×عالیه

_پس از فردا میبینمت

×اوه راستی خودت باید گمشی بیای دنبالم

_مگه حامله ای

×دیگه ناراضیی لازم نیس بیا....

تهیونگ پرید وسط حرفش و گفت

_نه بابا ناراضی چرا خیلیم راضیم

×خب حالا گمشو برگردیم دلم برا جیمینم تنگ شده

_اخ گفتی از صبح ساعت 7 ندیدیمشون

تهیونگ نشست پشت فرمون و ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد که هوسوک زنگ زد تهیونگ گوشیو داد به یونگی و یونگی جواب داد

×هوم.. ـ

~هوم و زهرمار از صبح کدوم گوری هستین شما دوتا

تهیونگ و یونگی با چشمای درشت شده به هم زل زدن هوسوک اولین بار بود انقدر عصبانی بود تهیونگ اب دهنشو قورت داد و کراواتشو شل کرد

~جواب منو بده چرا ساکتی عوضیا کجاییین گمشین برگردین یه ساعت بیشتر وقت نداریم

×اروم باش بیب

~خفه شووووو اون تهیونگ کجاست مرده؟

_نه نه زندم تو نکشیم فقط

~اگه تا پنج دقیقه دیگه اینجا نبودین میکشم جفتتونو احمقا

و قط کرد

_هه

×زهرمار چیه؟

_میبینم که تو گوشیو به روی ما قط میکنی هوسوک گوشیو به روی تو

×زر نزن بجنب گاز بده تا خرخره مونو نبریده

_بی ادب بی اعصاب

.
.
.
.
.
.
.
.
(خونه تهیونگ)

~احمقا

+هیونگ

~جونم دونسنگ کوچولوم

+تهیونگ کی میاد

~الاناس که.....

حرف هوسوک با زنگ خوردن در خونه قط شد

~فک کنم اومدن

جیمین سریع سمت در دوید و در رو باز کرد که یونگی سریع بغلش کرد و عمیق لباشو بوسید جونگ کوک هم سمت تهیونگ دوید و محکم بغلش کزد

+کجا بودی

تهیونگ کوتاه لب جونگ کوک رو بوی و گفت

_ببخشید عشق من

~گمشید برید دوش بگیرید

_هیونگ تو اور برو

×اوک

~نخیر وقتی نداریم جفتتون باهم برید زود تا عصبی نشدم

تهیونگ و یونگی با زور و ترس از هوسوک سرع چپیدن داخل حموم و توی اون فاصله که داشتن حموم میکردن هوسوک شروع کرده بود به اماده کردن جیمین و جونگ کوک بعد توم شدن کار اون رفت تا خودش رو حاضر کنه که فکری به سر جونگ کوک زد

+بیا ارایشم کن

÷و.. ای.. ی.. یاد.. م.. ر.. ف بی... ارم

+من دارم بجنب خودمونو اماده کنیم

جیمین لبخندی زد و وارد اتاق جونگ کوک شد

یونگی و تهیونگ هوله به کمر از هموم بیرون اومدن و با حوله دور گردنشون موهاشونو خشک کردن و سمت اتاق تهیونگ رفتن که هوسوکو درحال انتخاب کرد عینک دیدن

×گرده اون بیشتر بهت میاد

هوسوک لبخندی زد و گفت

~هرچی تو بگی عزیزم

_چند دقیقه قبل گفتم الان مارو تیکه تیکه میکنی

~خب کجا بودین

_فته بودیم حلقه بگیریم ببخش دیر شد

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now