هوسوک از این فرست استفاده میکنه و زبونش رو وارد دهن جیمین میکنه و وقتی نفس کم اورد ازش جدا میشه یونگی جای مارکش رو که به کبوی میزد بوسید
×پسر کیوت من
.
.
.
.
.
.
امروز همون روز مزخرف بود ولی تهیونگ و شوگا هیجان زده بودن چون قرار بود بعد این مراسم کوفتی از عشقاشون خاستگاری کنن_چرا به هوسوک نمیگی
×میدونه بابا من کل سئولو زیر و رو کردم چون یه حلقه شبیه حلقه خودمون گیر بیارم تا ست باشه
_خیلی ذوق دارم وایتا اگه رد کنه چی
×شتت.... به اینجاش فک نکرده بودم به نظرت ادم مزخرفیم؟
_اره
×هرچند توی مزخرف بودن به پای تو نمیرسم کیم تهیونگ
_هنوزم بیکاری مین یونگی
×الان تو توی اون شرکت فاکی برات ریدن؟
_اره این همه پول ریدن.... هیونگ چرا نمیای پیشم کار کنی بهترین موقعیتو بهت میدم
×اهههههه بابا نمیخوام حوصله ندارم
_تو دلت نمیهواد از پول خودت برای جیمین و هوسوک چیزی بخری و یه ددی جنتلمن باشی
×جنترعن بازی بلد نیستم ولم کن
_تروخدا یونگ با نگاه های تو میتونیم همه رو راضی به قرار داد کنیم
×نگاهای من چشته خیار چنبر دراز؟
_ترسناکه و بوی خون میده
یونگی پوزخند زد
×هوووووم خوبه خوشم اومد
_لطفا بهش فک کن بده مگه فقط یه جا بشینی و بخوابی و موقعیت مناسبی داشته باشی و معروف شی
×فقط بشینمو بخوابم؟
_ارع بعد یکم هم حرف بزنی اون جمله های منطقیت رو حروم من نکن ازش درست استفاده کن
×قبول ولی هرجور داست داشته باشم میام کتشلوار نمیزاره راحت دراز بکشم
_هر جور عشقت کشید پس حله؟
×نه این کارایی که میکم رو انجام بده اماده بود شروع میکنم از فردا
_اوکی بگو
×قهو تلخ تلخ دوست دارم باید توی اتاقم یه مبل تختشو باشه و بالشت و پتو همین
_تم اتاقت مشکی طلایه
×عالیه
_پس از فردا میبینمت
×اوه راستی خودت باید گمشی بیای دنبالم
_مگه حامله ای
×دیگه ناراضیی لازم نیس بیا....
تهیونگ پرید وسط حرفش و گفت
_نه بابا ناراضی چرا خیلیم راضیم
×خب حالا گمشو برگردیم دلم برا جیمینم تنگ شده
_اخ گفتی از صبح ساعت 7 ندیدیمشون
تهیونگ نشست پشت فرمون و ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد که هوسوک زنگ زد تهیونگ گوشیو داد به یونگی و یونگی جواب داد
×هوم.. ـ
~هوم و زهرمار از صبح کدوم گوری هستین شما دوتا
تهیونگ و یونگی با چشمای درشت شده به هم زل زدن هوسوک اولین بار بود انقدر عصبانی بود تهیونگ اب دهنشو قورت داد و کراواتشو شل کرد
~جواب منو بده چرا ساکتی عوضیا کجاییین گمشین برگردین یه ساعت بیشتر وقت نداریم
×اروم باش بیب
~خفه شووووو اون تهیونگ کجاست مرده؟
_نه نه زندم تو نکشیم فقط
~اگه تا پنج دقیقه دیگه اینجا نبودین میکشم جفتتونو احمقا
و قط کرد
_هه
×زهرمار چیه؟
_میبینم که تو گوشیو به روی ما قط میکنی هوسوک گوشیو به روی تو
×زر نزن بجنب گاز بده تا خرخره مونو نبریده
_بی ادب بی اعصاب
.
.
.
.
.
.
.
.
(خونه تهیونگ)~احمقا
+هیونگ
~جونم دونسنگ کوچولوم
+تهیونگ کی میاد
~الاناس که.....
حرف هوسوک با زنگ خوردن در خونه قط شد
~فک کنم اومدن
جیمین سریع سمت در دوید و در رو باز کرد که یونگی سریع بغلش کرد و عمیق لباشو بوسید جونگ کوک هم سمت تهیونگ دوید و محکم بغلش کزد
+کجا بودی
تهیونگ کوتاه لب جونگ کوک رو بوی و گفت
_ببخشید عشق من
~گمشید برید دوش بگیرید
_هیونگ تو اور برو
×اوک
~نخیر وقتی نداریم جفتتون باهم برید زود تا عصبی نشدم
تهیونگ و یونگی با زور و ترس از هوسوک سرع چپیدن داخل حموم و توی اون فاصله که داشتن حموم میکردن هوسوک شروع کرده بود به اماده کردن جیمین و جونگ کوک بعد توم شدن کار اون رفت تا خودش رو حاضر کنه که فکری به سر جونگ کوک زد
+بیا ارایشم کن
÷و.. ای.. ی.. یاد.. م.. ر.. ف بی... ارم
+من دارم بجنب خودمونو اماده کنیم
جیمین لبخندی زد و وارد اتاق جونگ کوک شد
یونگی و تهیونگ هوله به کمر از هموم بیرون اومدن و با حوله دور گردنشون موهاشونو خشک کردن و سمت اتاق تهیونگ رفتن که هوسوکو درحال انتخاب کرد عینک دیدن
×گرده اون بیشتر بهت میاد
هوسوک لبخندی زد و گفت
~هرچی تو بگی عزیزم
_چند دقیقه قبل گفتم الان مارو تیکه تیکه میکنی
~خب کجا بودین
_فته بودیم حلقه بگیریم ببخش دیر شد
YOU ARE READING
🐇My Sexy Bany🐇
Fantasyتهیونگ هیچ وقت فکرشم نمیکرد که حیون خونگیش یه پسر بچه کیوت و سکسی باشه تهیونگ حتی نمیدونست این خرگوش خوشگل قراره بدجوری تهیونگو عاشق خودش کنه...... _تو دیگه کی هستی؟ تو خونه من چی میخوای؟ +هیونگ منم هق جونگ کوک..... _چی داری میگی... این غیر ممکنه...