PART 4

257 32 18
                                    

هوسوک بند رو دور دست یونگی بست و جیمین رو صدا کرد تا بیاد ببینه

~جیمینی بیا اینجا

×بیا الفاتو ببین

جیمین که روی زمین دمر دراز کشیده بود و مشغول نقاشی کشیدن بود از روی زمین بلند میشه و سمت هوسوک و یونگی میره ولی با دیدن امپول توی دست هوسوک عقب میره

×هی بیبی نترس نگاه کن هیچی نیس

~هیچ ترسی نداره جیمین کوچولو نگاه کن

هوسوک پنبه رو با الکل ضدعفونی کننده خیس میکنه و روی رگ برجسته یونگی میکشه و سوزن واکسن رو وارد دست یونگی میکنه جیمین به صورت یونگی که هیچ واکنشی نشون نمیده نگاه میکنه که یونگی سرش رو طرف جیمین میچرخونه و لبخند میزنه جیمین هم لبخند میزنه هوسوک بعد خالی کردن محتوای واکسن توی رگ یونگی واکسن رو درمیاره و میندازه اشغالی

~خب تمومه

یونگی به رون پاش ضربه زد و گفت

×بیا اینجا بیبی بوی

جیمین نا مطمئن سمت یونگی رفت و روی پاش نشست هوسوک بند رو دور دستش محکم بست که دستای یونگی دور کمرش حلقه شد و یونگی سرش رو روی شونه جیمین گذاشت و بینیش رو به گردن جیمین چسبوند هوسوک هم از همین موقعیت استفاده کرد و پنبه رو با الکل خیس کرد و روی رگ جیمین کشید یونگی بوسه های ریزی روی گردن جیمین گذاشت که جیمین از روی لذت چشماش رو بست که هوسوک سریع واکسن رو وارد رگ جیمین کرد جیمین از روی درد ناله بلندی کشید و شروع کرد به گریه کردن یونگی حلقه دستش رو دور جیمین محکم تر کرد و بوسه طولانی روی گردنش گذاشت هسوک هم سریع محتوای داخل واکسن رو داخل رگ جیمین خالی کرد و یه چسب زخم صورتی که روش طرح جوجه داشت برداشت و واکسن رو از داخل دست جیمین دراورد و چسب زخم رو باز کرد و روی جای واکسن چسبوند و بوسه ای روی پیشونی جیمین که داشت گریه میکرد زد

×هیشش بیبی تموم شد اروم باش

~جیمین نگاه کن دستت رو یه چسب زخم خوشگل داری

گریه جیمین قط شد جیمین به دستش نگاه کرد و دماغش رو بالا کشید یونگی هم با شستش اشکای جیمینو پاک کرد و بوسه دیگه ای به گردنش زد

×هوسوک منو جیمین میریم خونه یه چیزی بخوریم تو هم بعدا بیا

~باشه پسرا

×لطفا شب زود برگرد

یونگی چشمکی به هوسوک زد و جیمین رو از روی پاش بلند کرد و زمین گذاشت

~چشم اقای گربه

×افرین بیبی

جیمین وسایلش رو بجز دفترچه و خودکار صورتیش توی کولش گذاشت و کوله پشتیش رو پشتش انداخت یونگی هم دست جیمین رو گرفت و اروم باهم از مطب خارج شدن و سمت پارکینگ دام پزشکی رفتن جیمین با خودکارش روی برگه اول دفترچه نوشت

÷هیونگ تو ماشین داری؟

اروم دست یونگی رو کشید که یونگی وایستاد و منتظر بهش نگاه کرد جیمین دفترچه رو بهش نشون میده یونگی جمله جیمین رو میخونه و میگه

×نه من یه متور سیکلت دارم بعدشم هیونگ؟ من ددیتم جوجه صورتی

لپای جیمین سرخ شد و جیمین سرش رو پایین انداخت و دنبال یونگی رفت یونگی جلوی یه متور مشکی رنگ سنگین وایستاد و کمر جیمین رو گرفت از روی زمین بلندش کرد و روی متور نشوند و خودشم پشت متور نشست و کلاه کاسکتش رو گذاشت روی سر جیمین و متورش رو روشن کرد و از پارکینگ دامپزشکی خارج شدن

هوسوک دوباره پشت میزش نشست اینبار از بیکاری گوشیش رو دراورد تا اومد روشنش کنه در مطبش زدع شد هوسوک چشمی چرخوند و گفت

~بفرما داخل ته

تهیونگ به همراه جونگ کوک وارد مطب هوسوک شد

_چطوری رفیق رل زدی من باید عکسشو توی پیجت ببینم؟ احیانا نباید من به عنوان رفیق صمیمیت از نزدیک ببینمش و باهاش اشنا بشم؟

~ببخشید ته سرم خیلی شلوغ بود جمعه دعوتت میکنم ببینیش راستی معرفی نمیکنی؟

_این خرگوشمه

~اره واقعا خیلی شبیه خرگوشه خب اسمش چیه

_نه خود خرگوشه میدونی چطور بگم.....

هوسوک ابرو هاش رو بالا انداخت و گفت

~امممم خب اون یه هیبریده هیبرید این دوره زمونه کم پیدا نمیشه نمونش یونگی و جیمین بعدا بهت نشونشون میدم

_هیبرید؟ خب چیکار باید بکنم

~اونم مثل یه ادمه هم حیون کار خواصی نمیخواد بکنی فقط واکسن باید بزنه که ترجیح میدم 18 سالش شد بزنه

_ممنونم هوسوک فقط کار خواسی نمیخواد که انجام بدم؟

~چرا هست هیبرید ها اواخر دوره بلوغ یعنی توی.......

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now