PART 13

183 25 25
                                    

فک کنم مریضه تو نگران نباش الان به تهیونگ زنگ میزنم میگم بیاد دنبالت تو ناراحت نباش خرگوش کوچولو

+هیونگ به نظرت خوب میشه؟

×معلومه که اره حالشو عالی تر میکنم

یونگی بعد گفتن جملش پوزخند شیطانی زد که جونگ کوک ندیدش بعدش یونگی جیمین رو به سمت اتاق خودش و هوسوک برد و در رو پشت سرش بست و جیمین رو گذاشت روی تخت

×هیچ کاری نمیکنی تا برگردم جوجه امگا کوچولو فهمیدی؟

جیمین سرش اروم بالا پایین کرد

یونگی لبخندی بهش زد و از اتاق خارج شد و درم پشت سرش بست. یونگی گوشیش رو از جیب شلوارش دراورد و شماره تهیونگ رو گرفت و بهش زنگ زد

_سلام یونگی

×کی میای

_دارم میام یه لحظه گوشی......

یونگی چشماش رو چرخوند و با کف دست توی پیشونیش کوبید که بعد چند وانیه صدای تهیونگ دوباره توی گوشی پیچید

_بله یونگی داشتی میگفتی

×بله و بلا دیک لعنتی من زده بالا بیا این خرگوشو ببر میخوام خودمو توی اون جوجه خالی کنم

_یعنی توی سست عنصر دو دقیقه نتونستی جلو اون دیک کلفت فاکیتو بگیری؟

×ببین ته الان همین دیک کلفتمو جلوی این توله خرگوش میکنم تو سوراخ امگام

_خاک تو سرت پسر..... تو به کارت برس من میام دنبال جونگ کوکم

یونگی بدون هیچ حرفی قط کرد

_واقعا خاک تو سرت.... بیشعور مثل گاو بدون هیچ خداحافظی قط کرد

یونگی سمت اتاقی که جیمین روی تخت بود رفت و درو پشت سرش بست و قفل کرد و شروع کرد به دراوردن لباساش و سمت جیمین رفت.....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تهیونگ جلوی در خونه ی سپمین ماشینشو پارک کرد و ازش پیاده شد و سمت در رفت و در زد جونگ کوک کوله پشتیش رو روی دوشش انداخت و در رو باز کرد و با دیدن تهیونگ لبخندی زد و بیرون اومد و درو پشت سرش بست تهیونگ با لبخند به ظاهر فرشته ماننده به جونگ کوک نگاه میکرد و توی زهنش برای توله خرگوشش نقشه میکشید
جونگ کوک و تهیونگ سوار ماشین شدن و به سمت خونه راه افتادن. تهیونگ یه اهنگ ملایم گذاشت و صداش رو زیاد کرد و سعی کرد بحث رو باز کنه

_امروز بهت خوش گذشت؟

+اره خیلی مرسی ته ته

_خواهش میکنم

چشمای جونگ کوک به کش موی قرمز روی کف ماشین که درست جلو پاش بود افتاد جونگ کوک اخم کرد و سعی کرد بغض نکنه خم شد و کش مو رو برداشت و گفت

+هیونگ فک کنم کش موی دوست دخترت جا مونده

جونگ کوک احساس خفگی میکرد بغضش به گلوش چنگ میزد اخرش اشکاش شروع به ریختن کذدن جونگ کوک کش مو رو روی کاپوت ماشین گذاشت و سمت شیشه سرش رو برگردوند تا اشکاش دیده نشه تهیونگ که متوجه شده بود سریع شروع کرد به توضیح دادن

_من که دوست دختر ندارم اون مال دوست دختر سابقمه

جونگ کوک سعی کرد بودون هق هق حرف بزنه

+خوشگل بود؟

_اره خیلی خیلی خوشگل بود خوشگل تر از هر دختری که تا حالا دیدم

جونگ کوک سریع شروع کرد به بلند تر گریه کردن تهیونگ سریع ماشین رو زد بغل و کمربندش رو باز کرد و سمت جونگ کوک چرخید و چونه جونگ کوک رو گرفت و توی چشمای خرگوش کوچولوش نگاه کرد

_خوشگل ترین دختر بود ولی به پای یه تار موی تو نمیرسید تو زیبا ترین مخلوق خدایی همین باعث میشه حتی وقتی توی چشمات نگاه میکنم فقط تحسینت کنم چشمات دوتا چاله سیاهه که میخوام توشون محو شم چشمات بیش از حد زیباس من عاشق رنگ مشکیم ولی مشکی چشمای تو یه چیز دیگس یا رنگ لبای صورتیت خوش رنگ ترین رنگ دنیاس یا.....

تهیونگ اشکای جونگ کوک رو با شستش پاک کرد و دست جونگ کوک رو گرفت و اورد بالا تا جلو چشم جونگ کوک باشه

_یا رنگ پوست سفیدت که تضاد قشنگی با رنگ پوست برنزه من داره یا تفاوت اندازع دستامون یا اختلاف قدامون تو منو کامل میکنی کوک میخوام دوست پسرم باشی

جونگ کوک با تعجب توی چشمای تهیونگ نگاه کرد

_دوست پسرم میشی؟

جونگ کوک سرخ شد و سرش رو پایین انداخت و اروم گفت

+اوهوم

تهیونگ برای اذیت کردنش گفت

_چی؟ نشنیدم دوباره بگو

+گفتم اره

تهیونگ لبخند عمیقی زد و سرش رو خم کرد و لبای جونگ کوک رو عمیق بوسید درست حدس زده بود طعم لباش واقعا عالی باشن. جونگ کوک که لپاش........

150 تا کامنت برای اپلود پارت بعد

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now