PART 21

142 22 7
                                    

_رفته بودیم حلقه بگیریم ببخش دیر شد

~واقعا؟

_اره

×یه باکسر به من قرض بده ته

~لباسات توی اون کاور قرمزس

×حل

یونگی کلمات نامفهومی زیر لب زمزمه کرد و لباس رو گوشه اتاق بدون توجه به کسی پوشید تهیونگ هم لباسش رو پوشید و یکم عطر زد هوسوک داشت دسمال داخل جیبش رو مرتب میمرد از توی اینه به یونگی که با کروات مشغول بود سعی میکرد ببندتش نگاه کرد و خندید

~وایستا الان خودمو برات میبندمش پیشی

×گفتم نگو پیشی

~خب یه هیبرید گربه ای

×همین هیبرید گربه شبا به اوج لذت و درد میرسونتت و جیغتو درمیاره

هوسوک سرخ شد و تهیونگ زد زیر خنده

_استرست واسه چیه یونگی

×اگه حیمین قبول نکنه چی

_هی داداش فعلا باید به فکر اون پیر خرفت باشیم

هوسوک سمت یونگی رفت و کراواتشو بست و روی گردنش بوسه ای گذاشت که یونگی لبخندی زد و دستاشو دور کمر هوسوک حلقه کرد و لبای هوسوک رو بوسید تهیونگ موهاش رو مرتب کرد و از اتاق خودش که توش یونگی و هوسوک درحال لبگرفتن بودنبرون رفت و سمت اتاق جونگ کوک رفت و در اتاق رو که باز کرد با دیدن جونگ کوک که ارایش کرده بود زبونش بند اومد

+ددی خوشگل شدم؟

_خوشگل؟ خوشگل بودی شبیه الاهه ها شدی هرچند هر جور باشی شبیه الاهه هایی

جونگ کوک لبخند خجالتی زد پرید بغل تهیونگ و گفت

+مرسی ددی

تهیونگ سر جونگ کوک رو بوسید و چشمش به جیمین افتاد

_واوووو اینجا دوتا پرنس داریم بچه ها هیچ حرفیو گوش ندین و به دل نگیرید... اصلا با گوشیتون ور برید

یونگی پس گردنی به گردن تهیونگ میزنه

×اتفاقا هر حرفی ناراحتتون کرد بگین تا شلوار طرفو بکشم پایین و....

حرفش رو دو ثانیه قط کرد و چاقو داخل جیبش رو بیرون کشید

×چه دیک چه پوسیشو جر بدم با همین چاقو

هوسوک عصبی چاقو رو از دست یونگی گرفت و روی دراول گذاشت و گفت

~هیچکس کسیو نمیکشه هیچکس هم کسیو عقیم نمیکنه ما دنبال دردسر نیستیم یونگی

یونگی پوزخندی میزنه و سمت هوسوک میچرخه

~تا زبونم هست نیازی به چاقو یا شمشیر ندارم جانگ هوسوک.

هوسوک ترسید اون چشما واقعا چشمای یه قاتل بود نه چشمای گربه اروم و خوابالوی خودش هوسوک اب دهنش رو قورت داد و نگاهش رو از چشمای ترسناک یونگی گرفت که تهیونگ پستشو روی شونش گذاشت

_یکم عصبیه فقط همین

×سویچ ماشینتو بده ته

تهیونگ لبخندی زد و دستش رو کرد تو جیباش تا سویچ رو دربیارع که هوسوک گفت

~با دو تا ماشین میریم سوچ ماشین منو بردار

×اوک کجاست؟

_رو اوپن دیدمش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(2 ساعت بعد)

بادیگارد جلو در سمت راننده وایمیسته و ب داخل نگاه میگنه ولی هیچی نمیبینه که یه دفعه تهیونگ شیشه ماشین رو میده پایین و با نگاه سردش به بادیگارد نگاه میکنه

بادیگارد: اوه ببخشید شما رو نشناختم

_امیدوار این اخرین دیدارمون باشه

هوسوک که زودتر رسیده بود پیاده میشه و سمتشون میاد و میخنده تا گندی که تهیونگ زده رو جمع کنه

~هی ته این از خودمونه مگه نه چان؟

چانیول: تهیونگ شی عصبیه چرا

~واسه مالک عمارتی که تو توش بادیگاردی

یونگی که به ماشین تکیه داده بود پاکت سیگارشو دراورد و یه نخ از تو پاکت برداشت و با فندکش روشنش کرد و یه کام عمیق ازش گرفت و سمت در ورودی امارت رفت ولی بادیگاردا جلوشو گرفتن
یونگی یه ابروشو بالا اندات و سر تا پای اونا رو بر انداز کرد

×چی میگین؟

بادیگارد.: ببخشید قربان ولی کشیدن سیگار در این امارت ممنوعه

_اونوقت چی باعث شده مادربزرگم برای ماهم قانون بزاره؟

یونگی با شونش به شونه سرباز ضربه محکمی زد و وارد امارت شد تهیونگ هم پشت سرش رفت و بعدش جوجه و خرگوششون جلوی هوسوک با قیافه ای که از معلوم بود میخوان اتیش بسوزونن به دور و اطراف نگاه می کردن

تهیونگ نزدیک شوگا شد و تو گوشش وقتی مه داشتن راه میرفتن گفت

_اگه دیدی داره خیلی کسشعر میگه تا 20 بشمار بعد هرکاری خواستی باهاش بکن

×اوک

تهیونگ دوبار زد پشت یونگی و پوزخندی زد

هوسوک استرس خیلی شدیدی داشت میدونست یونگی امشب اون پیرزن رو میکشه از طرفی پچ پچ های ته و یونگی خیلی بیشتر مستربش میکرد ولی یه درصد به اینکه به جیمینش و جونگ کوک بب احترامی بشه به شدت عصبیش میکرد

~چه غلطی کردم اومدم اه

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now