_رفته بودیم حلقه بگیریم ببخش دیر شد
~واقعا؟
_اره
×یه باکسر به من قرض بده ته
~لباسات توی اون کاور قرمزس
×حل
یونگی کلمات نامفهومی زیر لب زمزمه کرد و لباس رو گوشه اتاق بدون توجه به کسی پوشید تهیونگ هم لباسش رو پوشید و یکم عطر زد هوسوک داشت دسمال داخل جیبش رو مرتب میمرد از توی اینه به یونگی که با کروات مشغول بود سعی میکرد ببندتش نگاه کرد و خندید
~وایستا الان خودمو برات میبندمش پیشی
×گفتم نگو پیشی
~خب یه هیبرید گربه ای
×همین هیبرید گربه شبا به اوج لذت و درد میرسونتت و جیغتو درمیاره
هوسوک سرخ شد و تهیونگ زد زیر خنده
_استرست واسه چیه یونگی
×اگه حیمین قبول نکنه چی
_هی داداش فعلا باید به فکر اون پیر خرفت باشیم
هوسوک سمت یونگی رفت و کراواتشو بست و روی گردنش بوسه ای گذاشت که یونگی لبخندی زد و دستاشو دور کمر هوسوک حلقه کرد و لبای هوسوک رو بوسید تهیونگ موهاش رو مرتب کرد و از اتاق خودش که توش یونگی و هوسوک درحال لبگرفتن بودنبرون رفت و سمت اتاق جونگ کوک رفت و در اتاق رو که باز کرد با دیدن جونگ کوک که ارایش کرده بود زبونش بند اومد
+ددی خوشگل شدم؟
_خوشگل؟ خوشگل بودی شبیه الاهه ها شدی هرچند هر جور باشی شبیه الاهه هایی
جونگ کوک لبخند خجالتی زد پرید بغل تهیونگ و گفت
+مرسی ددی
تهیونگ سر جونگ کوک رو بوسید و چشمش به جیمین افتاد
_واوووو اینجا دوتا پرنس داریم بچه ها هیچ حرفیو گوش ندین و به دل نگیرید... اصلا با گوشیتون ور برید
یونگی پس گردنی به گردن تهیونگ میزنه
×اتفاقا هر حرفی ناراحتتون کرد بگین تا شلوار طرفو بکشم پایین و....
حرفش رو دو ثانیه قط کرد و چاقو داخل جیبش رو بیرون کشید
×چه دیک چه پوسیشو جر بدم با همین چاقو
هوسوک عصبی چاقو رو از دست یونگی گرفت و روی دراول گذاشت و گفت
~هیچکس کسیو نمیکشه هیچکس هم کسیو عقیم نمیکنه ما دنبال دردسر نیستیم یونگی
یونگی پوزخندی میزنه و سمت هوسوک میچرخه
~تا زبونم هست نیازی به چاقو یا شمشیر ندارم جانگ هوسوک.
هوسوک ترسید اون چشما واقعا چشمای یه قاتل بود نه چشمای گربه اروم و خوابالوی خودش هوسوک اب دهنش رو قورت داد و نگاهش رو از چشمای ترسناک یونگی گرفت که تهیونگ پستشو روی شونش گذاشت
_یکم عصبیه فقط همین
×سویچ ماشینتو بده ته
تهیونگ لبخندی زد و دستش رو کرد تو جیباش تا سویچ رو دربیارع که هوسوک گفت
~با دو تا ماشین میریم سوچ ماشین منو بردار
×اوک کجاست؟
_رو اوپن دیدمش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(2 ساعت بعد)بادیگارد جلو در سمت راننده وایمیسته و ب داخل نگاه میگنه ولی هیچی نمیبینه که یه دفعه تهیونگ شیشه ماشین رو میده پایین و با نگاه سردش به بادیگارد نگاه میکنه
بادیگارد: اوه ببخشید شما رو نشناختم
_امیدوار این اخرین دیدارمون باشه
هوسوک که زودتر رسیده بود پیاده میشه و سمتشون میاد و میخنده تا گندی که تهیونگ زده رو جمع کنه
~هی ته این از خودمونه مگه نه چان؟
چانیول: تهیونگ شی عصبیه چرا
~واسه مالک عمارتی که تو توش بادیگاردی
یونگی که به ماشین تکیه داده بود پاکت سیگارشو دراورد و یه نخ از تو پاکت برداشت و با فندکش روشنش کرد و یه کام عمیق ازش گرفت و سمت در ورودی امارت رفت ولی بادیگاردا جلوشو گرفتن
یونگی یه ابروشو بالا اندات و سر تا پای اونا رو بر انداز کرد×چی میگین؟
بادیگارد.: ببخشید قربان ولی کشیدن سیگار در این امارت ممنوعه
_اونوقت چی باعث شده مادربزرگم برای ماهم قانون بزاره؟
یونگی با شونش به شونه سرباز ضربه محکمی زد و وارد امارت شد تهیونگ هم پشت سرش رفت و بعدش جوجه و خرگوششون جلوی هوسوک با قیافه ای که از معلوم بود میخوان اتیش بسوزونن به دور و اطراف نگاه می کردن
تهیونگ نزدیک شوگا شد و تو گوشش وقتی مه داشتن راه میرفتن گفت
_اگه دیدی داره خیلی کسشعر میگه تا 20 بشمار بعد هرکاری خواستی باهاش بکن
×اوک
تهیونگ دوبار زد پشت یونگی و پوزخندی زد
هوسوک استرس خیلی شدیدی داشت میدونست یونگی امشب اون پیرزن رو میکشه از طرفی پچ پچ های ته و یونگی خیلی بیشتر مستربش میکرد ولی یه درصد به اینکه به جیمینش و جونگ کوک بب احترامی بشه به شدت عصبیش میکرد
~چه غلطی کردم اومدم اه
YOU ARE READING
🐇My Sexy Bany🐇
Fantasyتهیونگ هیچ وقت فکرشم نمیکرد که حیون خونگیش یه پسر بچه کیوت و سکسی باشه تهیونگ حتی نمیدونست این خرگوش خوشگل قراره بدجوری تهیونگو عاشق خودش کنه...... _تو دیگه کی هستی؟ تو خونه من چی میخوای؟ +هیونگ منم هق جونگ کوک..... _چی داری میگی... این غیر ممکنه...