PART 6

231 33 20
                                    

_قانون اول شبا سر ساعت 11 میخوابی
قانون دوم صبح ها سعی میکنی ساعت 10 بیدار بشی
قانون سوم شمارت رو به هیچکس نمیدی مگه اینکه من بشناسمش و بدونم کیه
قانون پنجم هر اتفاقی اذیتت کرد به من میگی
قانون شیشم شعی کن زیاد از گوشی استفاده نکنی چون چشمای خوشگلت ضعیف میشه
قانون هفتم وقتی میخوایم بریم بیرون زیادی خوشگل نکن ولی توی خونه تا دلت میخواد خوشگل کن خودتو
قانون هشتم به لوازم برقی خطرناک مثل گاز و غیره دست نمیزنی
قانون نهم بدون من بیرون نمیری
قانون دهم هرچیزی که چشمتو گرفت باید بگی تا برات بگیرمش
قانون یازدهم هیونگ و اینا صدام نمیکنی ددی صدام میکنی گرفتی؟

جونگ کوک سرش رو به علامت اره بالا پایین کرد و گفت

+اوهوم

تهیونگ به لبای جونگ کوک نگاه کرد و گفت

_و مهم ترین قانون قانون دوازدهم ددی عاشقته خرگوشی

جونگ کوک با شنیدن این حرف ضربان قلبش به شدت بالا رفت و لپاش سریع سرخ شدن

+م.... منم عاشقتم ددی ته ته

قلب تهیونگ با شنیدن این جمله با شدت خودش رو به سینه تهیونگ کوبید تهیونگ اب دهنش رو به سختی قورت داد و از روی زمین اتاق جوتگ کوک بلند شد

_پاشو برو بخواب گوشیتم بده بزنم به شارژ

جونگ کوک از روی زمین بلند شد و گوشیش رو به تهیونگ داد و سمت تختش رفت و روی تخت دراز کشید تهیونگ هم پتو رو روی جونگ کوک کشید و گوشی جونگ کوک رو به شارژ زد و برق اتاق رو خاموش کرد

_شب بخیر بیبی بانی

+شب بخیر ددی ته ته

تهیونگ از اتاق جونگ کوک بیرون رفت و درو پشت سرش بست و سمت اتاقش رفت و روی تختش دراز کشید اتفاقای چند دقیقه پیش رو مرور کرد باورش نمیشد یه رابطه دیگه ولی چرا احساس میکرد این با همشون فرق داره؟ چرا احساس میکرد این حس رو هیچوقت انقدر زیاد نسبت به کسی نداشته؟
تهیونگ دستش رو روی قلبش گذاشت و گفت

_اروم باش کیم چت شده؟ اون فقط یه پسر بچه خوشگله چیزی که زیاد دیدی پسر بچه خوشگل..... نه اون زیادی زیبا تر از هر پسر بچه دیگه ایه لعنتی من به خودم قول دادم دیگه دلمو به کسی نبازم ولی اون با یه نگاه دلمو میبره لعنتی این حجم از زیبایی و کیوتی برای قلبم زیادیه دارم پس میوفتم.....

حرفش با زده شدن در اتاقش قط شد تهیونگ روی تخت از حالت دراز کش به حالت نشسته در اومد و گفت

_بیا داخل جونگ کوک

جونگ کوک بالشت به دست اومد داخل اتاق و با مظلومانه ترین لحن ممکن گفت

+ددی ته ته من از تنهایی و تاریکی میترسم....

تهیونگ خندید و گفت

_اوکی خرگوشی بیا کنار من بخواب خیلیم بهتر

جونگ کوک با خوشحالی بالشتش رو زمین انداخت و سمت تخت تهیونگ رفت کنارش روی تخت دراز کشید که تهیونگ سر جونگ کوک رو به سینش چسبوند و  جسم کوچولوش رو بغل کرد و پتو رو روی خودش و جونگ کوک کشید و چشماش رو بست نمیدونست با همین حرکت ساده قلب جونگ کوک دوباره تپش گرفته جونگ کوک سرش رو بیشتر به سینه سفت تهیونگ فشار داد تا ضربان قلبش رو گوش کنه جونگ کوک چشماش رو بست و با لبخند به صدای ضربان قلب تهیونگ گوش داد تا خوابش برد

(خونه سپمین)

هوسوک تازه نیم ساعتی میشد که اومده بود خونه و داشت غذاش رو میخورد و جیمین هم مشغول دیدن تلوزیون بود یونگی با شیطونی تمام سمت هوسوک رفت و اول یه نگاهی به جیمین انداخت وقتی دید سرش گرمه اروم پشت صندلی که هوسوک روش نشسته بود وایستاد و سرش رو خم کرد و توی گردن هوسوک برد و اروم بوسه ای به شاهرگ هوسوک زد

~اووووممم

هوسوک ناله ارومی کرد که یونگی با پوزخند دستش رو وارد یقه تیشرت هوسوک کرد و انگشتاش رو به نیپلای هوسوک رسوند و با نوکش ور رفت که هوسوک ناله دیگه ای کرد

~اهههه

جیمین با تعجب به داخل اشپز خونه نگاه کرد و بعد چشماش رو دزدید ددیاش داشتن جلو چشماش هم دیگه رو لمس میکرد و این ررای جیمین غیر قابل حضمبو از طرفی هم دلش میخواس اون دوتا اونو لمس کنن هوسوک سرش رو عقب برد و نفس عمییی کشید و چاپ استیکش رو روی میز رها کرد و از روی صندلیش بلند شد........

دوستان همکاری کنید دیگه ووت و کامنت و ریدرینگ لیست و فرستادنش واسه دوستاتون

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now