PART 7

224 30 13
                                    

جیمین با تعجب به داخل اشپز خونه نگاه کرد و بعد چشماش رو دزدید ددیاش داشتن جلو چشماش هم دیگه رو لمس میکرد و این ررای جیمین غیر قابل حضمبو از طرفی هم دلش میخواس اون دوتا اونو لمس کنن هوسوک سرش رو عقب برد و نفس عمیقی کشید و چاپ استیکش رو روی میز رها کرد و از روی صندلیش بلند شد و لباسش رو مرطب کرد و اروم گفت

~بریم تو اتاق

×فکر خوبیه

هوسوک دست یونگی رو گرفت و دنبال خودش کشید جیمین وانمود کرد که متوجه نشده بعد اینکه هوسوک وارد اتاق شد یونگی در رو با پاش بست و دستاش رو دور کمر هوسوک حلقه کرد و لباش رو به گردن هوسوک چسبوند و شروع کرد به کبود کرد گردن سفید هوسوک

~اهههه یونگی

یونگی برجستگی شلوارش رو به باسن هوسوک فشار داد و دستاش رو زیر تیشرت هوسوک برد و به نوک سینه های هوسوک رسوند و با هر دوشون بازی کرد هوسوک سرش رو به عقب پرت کرد که سرش روی شونه یونگی قرار گرفت یونگی هوسوک رو سمت تخت برد و از هوسوک جداشد و هوسک و یونگی مشغول دراوردن لباساشون شدن جیمین هم که خیلی کنجکاو بود اروم رفت پشت در و گوشش رو به در چسبوند یونگی بعد اینکه کامل لخت شد روی تخت نشست هوسوک هم جلو پاش زانو زد

×سعی کن سریع انجامش بدی بیبی

~باشه

×افرین

یونگی دستاش رو تکیه گاه بدنش قرار داد که با حلقه شدن انگشتای هوسوک دور دیکش سرش رو به عقب هل داد و ناله ای با صدای بم و مردونش کرد که حتی جیمین که پشت در بود شلوارش تنگ شد و این خبر از بیدار شدن عضوش میداد
هوسوک بعد چندبار پنپ کردن دیک یونگی سرش رو خم کرد و سر دیک یونگی رو وارد دهنش کرد و اروم سرش رو جلو عقب کرد

×اههههههه هوسوک اومممم دهنت دیوونم میکنه بیبی..

یونگی نتونست تحمل کنه دستش رو توی موهای نسکافه ای هوسوک برد و توی مشتش گرفت و سر هوسوک رو سریع جلو عقب کرد که با اینکار دیک یونگی پشت سر هم به حلق هوسوک میخورد و باعث میشد عوق بزنه و اشک توی چشماش جمع بشه بعد چند ثانیه یونگی توی دهن هوسوک ارضا شد و هوسوک مایع لزج داخل دهنش رو قورت داد که با بلند شدن یونگی از روی تخت متعجب بهش نگاه کرد

×بلندشو

هوسوک از روی زمین بلند شد که یونگی سرش رو به گوش هوسوک نزدیک کرد و زمزمه کرد

×بوی قوی هورمون ازاد شده امگا میاد به همراه بوی جوجه

هوسوک با شوک هوا رو بو کشید و بعد به چشمای یونگی نگاه کرد یونگی پوزخندی زد و اروم سمت در اتاق رفت و در رو سریع باز کرد و جیمین رو داخل اتاق کشید و درو بست و جیمین رو به در کوبید و دستاش رو دو طرف سرش گذاشته بود فضای اتاق تاریک بود و فقط نور ماه اتاق رو روشن کرده بود جیمین که هنوز تو شک بود بعد چندبار پلک زدن چشماش به تاریکی اتاق عادت کرد و متوجه چشمای یونگی که بهش زل زده بود شد یونگی دستش رو پشت کمر جیمین برد و جیمین رو به خودش چسبوند جیمین که محو تتو های روی سینه و شکم شیش تیکه الفا روبه روش شده بود با حرکت یونگی دستش روی سینه ورزیده یونگی فرود اومد جیمین به دستش که روی سینه الفا مثل دست یه پسر بچه 10 ساله روی سینه لخت پدرش بود نگاه کرد یونگی هم یه نگاهی به منظره کیوت و دوست داشتنی که درست کرده بود کرد هر دوشون اونقدر غرق منظره بودن که متوجه فلش دوربین گوشی یونگی نشدن هوسوک به عکسی که گرفته بود نگاه کرد و لبخند زد

~زیادی کیوته اینو براخودم میفرستم

یونگی و جیمین با صدای هوسوک به خودشون اومدن که هوسوک صفحه گوشی رو سمتشون گرفت یونگی لبخند عمیقی زد جیمین هم با دیدن عکس مثل همیشه صورتش سرخ شد و سرش رو توی دستاش قایم کرد یونگی مچ دستای جیمین رو با یه دستش گرفت و بالای سرش قفل کرد به لبای پفکی و وسوسه کننده جیمین حمله کرد جیمین مطیع یونگی رو توی بوسه  همراهی میکرد هوسوک سمت اون دو نفر رفت و پشت جیمین قرار گرفت و دو طرف تیشرتی که مال یونگی بود......

🐇My Sexy Bany🐇Where stories live. Discover now